Tuesday, November 20, 2007

توله سگ

از کلاس اقتصاد آمدم بیرون و رفتم کتاب "انسان شناسی حقوقی "را گرفتم. در حالی که به ماشین زانتیا ی دکتر سیفی- استاد مدنی 1 ام- فکر می­کردم و اینکه چرا اکثر اساتیدمان ماشین نقره­ای رنگ سوار می­شن، یه توله سگ تازه به دنیا آمده دیدم جلوی دانشکده!! داشت خودش و لیس می­زد ... خیلی لاغربا موهای سیاه و کم پشت در حالی که پوست صورتی نازش را می­شد دید ... در آن حال متوجه اتفاق افتادن حالت "عشق در یک نگاه" شدم ... می­خواستم پوزه­اش را بوس کنم

دلم براش خیلی سوخت چون من نمی­تونستم اونجا وایستم و از حقوقش دفاع کنم چون شدیدا عجله داشتم و با سیستم رفتاری افتضاح ایرانی­ها با حیوانات هم دیگه همه آشناییم؛ بنداز تو گونی و ... بقیش را حتی نمی­تونم بگم، تو ایران جون آدم ها مجانی است دیگه چه برسد به جون یه سگ کوچولو
اگه تنها زندگی می­کردم حتما با خودم می­آوردم خونه. تو خونه همینجوری با من و حیواناتم مشکل دارن، طوطی­هامو که انداختن بیرون ... دارن خودمم میندازن بیرون ... اگه می­فهمیدن به سگ هم دست زدم با یه تریلی خاک، آب می­کشیدنم
بعد از ظهر که رفتم دانشکده اونجا نبود، ناراحت شدم
تا امروز گربه بازی می­کردیم بعد از کلاس، حالا حق انتخاب هم پیدا کرده بودیم ...
سگ سالم و خوشحالی به نظر می­رسید