Tuesday, May 27, 2008

شب های تابستون خیلی سخت می گذره
واسه کسایی که دوست دارن دو تا لحاف سنگین رو خودشون بکشند

Wednesday, May 07, 2008

اسماعیل یوردشاهیان


روزی پنجره را خواهی گشود
خواهی دید
تن خیسم را در هوا


Monday, May 05, 2008

در این لحظه دوست دارم که برگردم عقب و دوباره بزرگ شم...نه...دوباره "تربیت" شم


به نظرم این عکس تو یونان گرفته شده و پشت من هم اقیانوس است
...
معروفم به اینکه هیچ وقت تو کالسکه نمی موندم
هنوز هم یه جا نمی تونم بند شم :)
...
من شدم رودخونه، دلم یه مرداب

his right head's left eye is always looking into the left head's righ eye!


عکس ِ این لاک پشت ِ دو سر را در یک موزه ی حیات وحش در ژنو گرفتم
زنده است و خیلی هم فعال

A kiss and a Prince


این عکس مال حدوداً سه سال پیش است، بچه غورباقه ام در حال پا درآوردن!
در دست من است،
خیلی موجودات نازی هستند ... خیلی هم لطیف...
تا قبل از داشتن این ها احساسم نسبت به غورباقه ها متفاوت بود

Saturday, May 03, 2008

I'm tough & strong! I've came to win...



تاریخ هرگز بدون حضور من ورق نمی خورد

اینجا هم که شده خرابات تراوشات ذهن معیوب مغشوش من


بین من و تو فاصله غوغا میکنه....



تو منو گذاشتی رفتی
توی روزگار وحشی


...فکر میکنی به من تو ایران چی میگذره؟
به خدا اگه فرار کنم از مرز حق دارم!
پس تو چی شدی؟
...من دیگه دارم میرم...

من دیگه دارم میمیرم


Thursday, May 01, 2008

Hotel California



Some dance to remember
some dance to forget