Sunday, August 09, 2009

چراغ رو روشن کن
میخوام بزنم تو چشات زل
ببینی که شادم
با اینکه فقط یه سایه م
یه روز میفتم تو آینه و صاف می شم
اون وخ میفتم جلوتر از ساعت
چون من افتادم دوباره رو قلتک


می خوام خودمون باشیم بدونه یه بر چسب
نترسیم از آدمای گم شده تو کار و کسب
من آزادم و نمیفروشمش به چس مثقال کلاس و پرستیژ
هرکار بخوام می کنم، دارم کلی آرزوهای قاراشمیش

زندگی کوتاهه
بگرد دنبال یه دنیایه تازه
وگرنه می پوسی مثل اون آدم تو آب پونک
بقیه هم می کنن ازت تغذیه
نمی دونن ولی واقعیت اینه که همه زندگیشون مثله یه کانیباله


نگاتون می کنم و می شم امیدوار
که نیستم فقط من لای جرز این دیوار

حیف که هیچی ندارم بزنم برم فضا
وگرنه دستتو می گرفتم و بیشتر می گفتم حرفای کذا

حوصله م سر رفته و دیگه شدم خسته
ولم کن بز برم تو حالته خلسه

10 comments:

اویس said...

در زندگی لحظاتی هست که ...


نیست


.

SOF!A said...

chetor? chera ino migi? manzuram ine ke chi baes shod ino begi?

اویس said...

خوب پیش میاد دیگه...
تا حالا واست این حس پیش نیومده؟
...
واسه من زیاده از این لحظات...
....
البته این هم هست که : «یادداشتهایی است که کامنتهای اون از یادداشت گویاترن

SOF!A said...

yani in she'r in idaro tadaii kard vasat?

اویس said...

نه کاملا
درگیرش بودم...این شعر تو هم فعالش کرد
بالاخره هر کسی زاویه دید خودش رو داره...
تو یه چیزی مینویسی..دیگری اون رو از یه زاویه دیگه طور دیگه ای می بینه

اویس said...

نه کاملا
درگیرش بودم...این شعر تو هم فعالش کرد
بالاخره هر کسی زاویه دید خودش رو داره...
تو یه چیزی مینویسی..دیگری اون رو از یه زاویه دیگه طور دیگه ای می بینه

اویس said...

نه کاملا
درگیرش بودم...این شعر تو هم فعالش کرد
بالاخره هر کسی زاویه دید خودش رو داره...
تو یه چیزی مینویسی..دیگری اون رو از یه زاویه دیگه طور دیگه ای می بینه

SOF!A said...

bya roo in jomle sohbat konim! man nemifahmam chi mikhad bege!

VinChenzo said...

ninash nash!

VinChenzo said...

ye milyardo 200 milyoono 122 artesh!
age jaam beshan bazam nemitoonan mano begiran az ghalbesh!