Monday, May 05, 2008

در این لحظه دوست دارم که برگردم عقب و دوباره بزرگ شم...نه...دوباره "تربیت" شم


به نظرم این عکس تو یونان گرفته شده و پشت من هم اقیانوس است
...
معروفم به اینکه هیچ وقت تو کالسکه نمی موندم
هنوز هم یه جا نمی تونم بند شم :)
...
من شدم رودخونه، دلم یه مرداب

his right head's left eye is always looking into the left head's righ eye!


عکس ِ این لاک پشت ِ دو سر را در یک موزه ی حیات وحش در ژنو گرفتم
زنده است و خیلی هم فعال

A kiss and a Prince


این عکس مال حدوداً سه سال پیش است، بچه غورباقه ام در حال پا درآوردن!
در دست من است،
خیلی موجودات نازی هستند ... خیلی هم لطیف...
تا قبل از داشتن این ها احساسم نسبت به غورباقه ها متفاوت بود

Saturday, May 03, 2008

I'm tough & strong! I've came to win...



تاریخ هرگز بدون حضور من ورق نمی خورد

اینجا هم که شده خرابات تراوشات ذهن معیوب مغشوش من


بین من و تو فاصله غوغا میکنه....



تو منو گذاشتی رفتی
توی روزگار وحشی


...فکر میکنی به من تو ایران چی میگذره؟
به خدا اگه فرار کنم از مرز حق دارم!
پس تو چی شدی؟
...من دیگه دارم میرم...

من دیگه دارم میمیرم


Thursday, May 01, 2008

Hotel California



Some dance to remember
some dance to forget

Wednesday, April 30, 2008

All of us could take a lesson from the weather,
it pays no attention to criticisme.

Monday, April 28, 2008

توت

امروز که رسیدم خونه رفتم از حیاط توت بچینم ... مرغ ها همچین دویدن طرفم که یه آن فکر کردم "چه سگ های خوبی" ... کلا فقط می خوان که بخورن ... خیلی ناز اند ... امروز فهمیدم که مرغ هامون توت دوست ندارند

من بچه که بودم یه خروس داشتم که مثل سگ عمل می کرد...دنبال همه می دوید و جیغ می زد ... خیلی خوشگل بود

...دوباره دست تکون می دم

می خوام برم خونه
خونه ای که توش آرامش دارم
جایی که هیچ سوالی توش نیست
فقط جواب
دیگه فقط جواب می خوام
...
حتی جواب سوال هایی که هنوز ندارم

Sunday, April 27, 2008

آب قطعه


جز آب تو تنگ ماهی ام
و آب ِ آبخوری ِ تن تن اینها
دیگه یه قطره آب هم تو خونه نداریم
...من تشنمه

kelas paridan hal mide!
...akhm kardan ham hal mide!
...az sobh ta shab chocolate khordan o baz 3 kilo kam kardan ham hal mide!
...tou khodet loolidan ham hal mide!

هیشکی نمی فهمه چه حالی دارم، چه دنیای رو به زوالی دارم

مشکل اینه که نمی دونم چه مرگمه...

Saturday, April 26, 2008

Conan O'Brien Rocks! Rules!...He's the man!



WOW!
I just saw my best ever TV show...
NBC's late night shows!

This time Conan hosting Jerry Seinfeld!

Oooooooooo…ça m'a fait mal!


گفتم فراموشم مکن
گفتی تو در یادی مگر

Friday, April 25, 2008

وقتی می رقصی مثل فیل های کارتونیی میمونی که تو سیرک کار می کنند
با یه دامن
رو دو پای عقب

:((



بی پرده است و نیست عیان، راز ِ من هنوز
از خاک می دمد، چو گلم، پیرهن هنوز

عمری ست، چون نفس همه جهدم، ولی چه سود
یک گام هم نرفته ام از خویشتن هنوز
...
بیدل

Wednesday, April 23, 2008

تولد رادیو


رادیو رو خیلی دوست دارم،
دوران راهنمایی خیلی با شبکه ی جوان بهم خوش می گذشت...
کلبه ی تابستانه ی شب و خیابان نقره ای شب و ...
خسته نباشند!
تو اون سه سالی که باهاشون ایران بودیم خیلی خاطره داریم

مثل آب خوردن


ازت رد میشم

Monday, April 21, 2008

whatever!

Am I getting 'bad'
or
are others acting extra 'good'?

Saturday, April 19, 2008

I heard it too!

One of Beheshty's students-PhD- committed suicide yesterday afternoon!
ba syanor!
Man tou safe servis shenidam! Migan ke elam kardan masmoum shode...na inke khod koshi karde!
...akhbare daghigh-tar khaham dasht...!
...bar-am jalebe!

سر ِ کلاس خیلی وول می خورم
بعضی وقت ها دلم می خواد کفشم و بکنم تو دهنم

یه چیزی بدید که من دوست داشته باشم لطفاً

من مسوولیت ترور آشپز سلف رو به عهده می گیرم

مسیحا برزگر

بین موجود بودن و وجود داشتن،
تفاوتی عظیم هست

دبیرستان بیشتر از این کارا می کردم







جوراب لنگه به لنگه پوشیدم دانشگاه
تمام مدت احساس میکردم که لنگ میزنم
...
این کار رو بیشتر تکرار خواهم کرد



My words are cold
I don't want them to hurt you

Kiosk


تابستونا مارماریس
زمستونا لب ِ پیست
زندگی بقیه
اصلاً برام مهم نیست

700 toman!


This is a drink that I found in a shop in "16 meters". It was the first time I saw it !!


چی شده؟


انرژی ِ هیج کاری رو ندارم!
هیچی رو!
نمی دونم چرا...
انگار که دیگه تموم شدم! انگار که دیگه قرار نیست از این جلوتر برم!
شاید رفتم معتاد شدم...حد اقل آخر عمری یه سری هم تو هپروت در بیاریم


دلم میخواد چشمم و ببندم
بپرم تو چاه ِ ویل
در سیاهی به پایین شتاب بگیرم
...
علم به اینکه هیچ وقت به ته ش نمی رسم بسیار آرام بخش است


هر روز به خودم یاد آوری می کنم که چی شد به ایران تبعید شدم


اسهال ِ پست گذاشتن گرفتم

خدا بزرگه...

اولین کاری که پس از جمع کردن اتافم می کنم اینه که تو دفتر خاطراتم اتفاقات مهم رو بنویسم و بعد غزل عیدم رو کامل می کنم!
...از اول اسفند منتظرم ببینم کی جمع میشه

جوانی بگذرد، تو قدرش ندانی

پنج شنبه :
امروز سه جلسه ی پیاپی شد که کلاس فرانسه نرفتم.
صبح اومدم با "گرین دِی" بپرم بالا و پایین
دیدم نه!
امروز از اون روزهاست،
روز ِ نهانخانه ی دل ِ بیژن بیژنی و دلشدگان ِ شجریانه!

احساس شدید ِ بی هنری ِ من

ماهی قرمز و سیاه ِ عیدم هر روز سیاهیش کمتر میشه
منم هر روز قرمزیم کمتر میشه

I want my money back!

آب جو ِ بدون الکل دیگه چه کوفتیه!!!!!!!

An opportunity comes once in a life time

زیر دوش دهنم رو اندازه ی سر دوش باز کرده بودم

ببینم چقدر می تونم آب ببلعم

سرم گیج رفت

با کله رفتم تو توالت فرنگی

چقدر آب توش یخ بود

بیخود نیست سگ ها اینقدر دوست دارند ازش آب بخورند

کاش من هم یه هورتی میکشیدم...

ممکنه دیگه موقعیتش پیش نیاد

If u think I'de leave here 4 Blogfa or Persianblog...u're damn Wrong!

Blogspot didn't open during the weekend so I couldn't update!
...I felt so "unexpressed" !

Tuesday, April 15, 2008

امروز، روز مهمی بود

چقدر اتفاق افتاد امروز
چفدر من دوست دارم اینجا بنویسم
چقدر من حوصله اش را ندارم

من به صورتی مداوم از زندگی کردن احساس حمافت میکنم

Monday, April 14, 2008

بازنگری پرونده ی ملی شدن نفت در ایران

گودرز افتخار جهرمی
محمد ترکمان
محمد علی موحد
فرشاد مومنی
عبدالرضا هوشنگ مهدوی
هادی وحید
{+ کاشانی}

امروز تو جلسه اش شرکت کردم
توجیهات اقدام به ملی کردن نفت ، چالش ها و پیامدهای آن
--->عیدی سال 87 من یود

Sunday, April 13, 2008

...حالا دارم توضیح میدم که شازده کجاست...

ساعت 6:20 خارج
ساعت 20 وارد
سر درد شدید
...یه راننده ی تاکسی که هیچ جا رو تو تهران نمیشناسه
خونه
من و یه لیتر Orange Nectar
انقدر که حالت تهوع و دل درد هم به سردردم افزوده شد
...دلم دریا میخواد...


Thursday, April 10, 2008

Hitler

OK! Let's see if I can go around!

We'll be going to Golabdarre tomorrow morning!
And I have so much to do...
I have to give my papers with the proper translation to my friend on Saturday morning!
I have 4 more pages to go and I still haven't even worked on the footnotes!
I haven't cleaned my room yet!
There are many clothes that should be hand washed!
I have to rewrite some of the notes that I took in class in the past week!
I have to go to my tailor!
...And I wanted to write a Ghazal too...
I've chatted away the whole noon and right now I'm still chatting!


...Sometimes I wander if I would ever get there!

...ANYTHING but ordinary PLZ!



Age kasiro ta hala nemishnakhti
ke 4shanbe sobh kolli rah bere ta uni
yek kelase oumoumi dashte bashe
sherkat nakone o bargarde khoune

hala mishnasi

Wednesday, April 09, 2008

tomorrow can always be a better day!

بارون! گرد غم رو از شیشه ی دلم پاک کن

Sof!a's in a fight with Pinky

get out of my head
get off my bed
yea
that's what i said!

...freaking myself out

شده ساعت 6:20 صبح ساعتت رو ببندی
ساعت 6:11 عصر باز کنی
و انقدر محکم بسته باشی که جای سگک کوچولوش خون اومده باشه

to hell

میرم
انقدر میرم تا سرم بخوره به سنگ
بعد انقدر سرم رو میکوبم
تا بشکنه

Saturday, April 05, 2008

یه نکته ی حقوقی جالب

اگر کاری کنی که موهای یک خانم بریزه و دیگه در نیاد باید دیه ی کامل یک قتل نفس رو بپردازی!

87 روز 16 فروردین

فردا تعطیل نیست فیتیله!


دیگه خواب و خوراک تعطیله!

مخ منم پُکیده!

رنگم پریده!

موهام ژولیده!

لباسام چروکیده!

ساعتم خوابیده!

چشمه ­ام خشکیده!

شُعورم کَپَکَیده!

تاول­ صبرم ترکیده!

برنامه ­هام قاطیه!

کِرم ­هام لولیده!

حوصله ­ام پریده!

تخیلاتم خشکیده!

احساساتم آبکیه!

ادب ­ام مالیاتیه!

دم و دستگام پوسیده!

اتاقم زاییده!

گل آفتاب گردونم پلاسیده!

امیدهام ماسیده!

.

دانشگاه الافیه!

TV سر کاریه!

رمان ­ها طویله!

مارک ­ها قلابیه!

غذاها تکراریه!

زن ِ­ فیلتریه!

مردِ­ سنتیه!

.

بی خیال، کلاً رُسَم کشیده!

Friday, April 04, 2008

FC

...Advertising has us chasing cars and clothes, working jobs we hate so we can buy shit we don't need. We're the middle children of history, man. No purpose or place. We have no Great War. No Great Depression. Our Great War's a spiritual war... our Great Depression is our lives. We've all been raised on television to believe that one day we'd all be millionaires, and movie gods, and rock stars. But we won't. And we're slowly learning that fact. And we're very, very pissed off.

Moi: The last time I saw this movie was I think 3 years ago! ...I'll plan to watch it at the first 3 free hours that I find!

Fight Club

If you are reading this then this warning is for you. Every word you read of this is useless fine print is another second off your life. Don't you have other things to do? Is your life so empty that you honestly can't think of a better way to spend these moments? Or are you so impressed with authority that you give respect and credence to all who claim it? Do you read everything you're supposed to read? Do you think everything you're supposed to think? Buy what you're told you should want? Get out of your apartment. Meet a member of the opposite sex. Stop the excessive shopping and masturbation. Quit your job. Start a fight. Prove you're alive. If you don't claim your humanity you will become a statistic. You have been warned... Tyler"

Thursday, April 03, 2008

...Thanks 4 acting like u care!

My stupid ADSL line doesn't allow me to enter Blogspot

So I couldn't update!

Whatever that happens during the day just makes me

hate them*

more and more and more and more and more and …


*"Them" refers to the WHOLE system!



من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید / قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

I went to Kakh-e Golestan.
I saw our weakness
I felt it with all of my cells
I'm ashamed of having their countries name in my identity card!

I'm fine with being an Iranian but I wish "they" weren't!


PS. It's full of pictures of naked women! ...Hmmm...pas mal... ;)

Wednesday, March 26, 2008

Forever Young

Every story has a beginning but no story truely has an end..

Sailing tO the mOOn



من سال 87 رو خیلی دوست دارم :)
شروعش که شیرین بود :)
یه حسی میگه که از بهترین سالهام خواهد بود!!!
من احساسم هییییییچ وقت اشتباه نمی کند!!!
...

Not that I'm Stubborn or anything...

...I couldn't care less about you...




I don't want to talk about it
I don't want a conversation
I wanna cry in front of you
I wanna sit and stare at you

Tuesday, March 25, 2008

happy but ...

Me taken apart in pieces

Like a puzzle

Analyzing everything

Easier

But now

Can't put the pieces back together!

Happy!

...but lost!

Monday, March 24, 2008

...Dying...

I am certain that after the dust of centuries
has passed over our cities, we, too, will be remembered
not for victories or defeats in battle
or in politics, but for
our contribution to the human spirit.

- John Fitzgerald Kennedy

Don't try to understand this post!




This week's been one of my best weeks!
I'm very relaxed! I feel no burden on my shoulders!
Everything's like when i was in Switzerland!
The same moods, the same smells and perfumes, the same bed, the same musics, the same people...
.
I'm free again!
Thank you God!
I thought I'll never actually get over it but now I'm grateful that it came up!
...I'm free to think again...

Use The Fire Escape!


باید زودتر از اینجا فرار کنم، قبل از اینکه خودم تو پیچیدگی این مردم بپیچم

Sunday, March 23, 2008

Sweeney Todd: Never forgive; Never forget!ُ








چقدر بدم تا ترموستات هایی که تو کنکور سوزوندم رو تعمیر کنی؟
حاضرم واسش جون همه ی دست اندر کارهای آموزش و پرورشمون رو بپردازم!
چی؟
بیشتر از این ها باید بدم!ا

Friday, March 21, 2008

فاطی کماندو


دیشب مردم از غبطه

این دختر

کاری که من در 3-4 سال نمی تونم انجام بدم رو

در دو ماه انجام میده!

جالبیش اینه که واسه تمام این کارهاش هم از من نظر میگیره!

منو خیلی قبول داره

منم خیلی دوسش دارم

.

اگه پسر بودم حتماً می گرفتمش

بی درنگ! سریع! بدون هیچ حرف پس و پیش!

به هر قیمتی!

.

نمی دونم چه طوری اینجوری بازی می کنه

دیشب مردم از غبطه

.

تقصیر خودمه!

من دوست دارم آروم بازی کنم

ولی دیگه از بازی خسته شدم

اینو فقط گفتم،

ولی در هر حال به بازی هام ادامه میدم

می ترسم از روزی که واقعاً خسته بشم و ول کنم!

پات کنم یا با دست خودم مهره هارو بریزم به هم!

.

اون روز، روزی است که طوطی ها را میفروشم!

.

Sunday, March 16, 2008

متعصب


به نظر من "تاریخ" فقط و فقط واسه پند گرفتن است...مطالعه ی تاریخ هیچ سود دیگری ندارد...
کسانی که به تاریخ استناد میکنند و آن را مایه ی افتخار خود میدانند، انسانهای بسیار ضعیف و ترسویی هستند... کسانی که نمیتوانند چشمهاشون رو باز کنند و واقعیت را ببینند، ببیبند که در حال حاضر دارند در لجن زندگی میکنند و به کورش هیچ ربطی ندارند

Monday, March 10, 2008

قمری

خدا خیر بده به این سال قمری!

هی می­چرخه... ما هم خوشحالیم که سال ِ دیگه این تعطیلات میفته وسط ِهفته... کاش بیشتر وسط هفته شهید بشن و کمتر آخر هفته­ها...

... ترجیحاً از سر یا ته به آخر هفته بچسبن که دیگه همه راضی باشیم...

Sunday, March 02, 2008

Unbelievable!

Going to uni in Iran really decreases your expectations from life!!!
***

Today I reached home from uni in less than 45 minutes!

I feel great!

In fact I feel fantastic…

I feel happy that I'm home before sunset!

...Just living here makes you learn how to cope with unbearable conditions such as being in traffic for 3-4(5) hours per day!

We have the same story about food here! If you eat uni's food u really end up appreciating home-made food much more...

The same about praying, when u pray in uni u can't understand a word that you're saying but at home u really happen to appreciate the silence!

The lavatory as well...


Friday, February 29, 2008

I've caught an awful cold today!
We have guests and I was planning to watch "Sweeney Todd" with them but I happen to hardly be able to open my eyes! I stayed in bed for hours; I was worried that I would get a heatstroke under the quilts! :P

I went driving with our own car yesterday, it was much easier than what I thought, I imagined that since I've trained with a Pride, the other cars would take a while to get used to but I was wrong! It takes me hours to get to university and I wasn't thinking about taking our own car because it's too luxurious and I don't want to seem different from others and in fact I like hanging around with my classmates unlike past years but at the same time I have no time to waste and truly, this economic way of transportation is really a waste of time even if I'm with friends!! I assume that from next term I'd come with our car! It was my mom's idea...
I love luxury but I do my best to control it but I'm not gonna pass one third of my life sleeping, one third eating and another third in taxis or buses!!
Tehran sucks!

Saturday, February 16, 2008

GhOoR gHoOr ---> That's my Ringtone

چند روز پیش همش زنگ میزد به مبایلم و با "محدثه" کار داشت. یه پسر جوون بود، شایدم یه مرد پیر که صداش جوون بود...

گفتم اشتباه گرفتید!

2-3 بار دوباره زنگ زد، شماره رو پرسیدم، درست می گرفت!

گفت:

- این شماره به شما واگذار شده؟

-نه

-جدید گرفتید؟

-نه

-شما خونتون طرف های سعادت آباد اینهاست؟

-نه

...

آخرش در کمال نا امیدی گفت:

- پس من این همه مدت با کی حرف میزدم؟

- [ترکیدم از خنده] – [مقداد بعداً پیشنهاد داد که بگم:"شاید من شخصیت­های مختلف دارم، چند ساعت دیگه زنگ بزنید شاید اونی که دتبالشید گوشی رو برداشت!"]

آخرش به خنده بهش گفتم که "متاسفم" !

بیچاره پکر شده بود!

وقتی گفتم "خدا نگهدار"، گفت:"goodbye" !

Tuesday, January 29, 2008

True love is like ghosts, which everyone talks about and few have seen




At the touch of love everyone becomes a poet.
-Plato

So true :)

Saturday, January 19, 2008

حسین




هر چند که پارسا نیم اما نوشته ام
بر لوح دل محبت مردان پارسا

Thursday, January 17, 2008

عاشورا. دكتر علی شريعتي


در عجبم از مردمي که خود زير شلاق ظلم و ستم زندگي مي کنند، و بر حسيني مي گريند که آزادانه زيست

****

حسين بيشتر از آب،تشنه لبيك بود .
اما افسوس كه به جاي افكارش،
زخمهاي تنش را نشانمان دادند ،و بزرگترين درد او را بي آبي معرفي كردند



Saturday, January 05, 2008

لعنت به من

?????????????????????????????????????
?????????????????????????????????????
?????????????????????????????????????

حافظا تکیه بر ایام چو سهوست و خطا

من چرا عشرت امروز به فردا فکنم
?????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????
?????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????
?????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????
?????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????


Tuesday, January 01, 2008

Bored too easily


I have the most interesting and successful life a young girl in my age can have but despite this active life I'm feeling old and slow.
I think it would be wise to take one term off from uni and lay back in my beautiful room watching my parrots caress each other; Or maybe I should take as much lessons as I can so I wouldn't have time to think about mankind's pointless life; specially after eye witnessing a middle aged man commit suicide in the metro I've been wandering more about studying Philo and forgetting Law.

Monday, December 31, 2007

راستش در حال حاضر دیگه خستگی کنکور از تنم در اومده ولی یه کم دیر در اومد چون امتحانات رسیدن...د بدون آمادگی من!!

برف هم اومد... باز بدون آمادگی من!!

کلاس­های دانشگاه تهران رو می­رم ... کلاس فلسفه و منطق... 4شنبه کلاس حقوق با جعفری طبار رو میرم ... این دفعه با آمادگی!!

موندم رشته ی دوم چی انتخاب کنم... باید اول ببینم بهشتی چی داره

Tuesday, November 20, 2007

توله سگ

از کلاس اقتصاد آمدم بیرون و رفتم کتاب "انسان شناسی حقوقی "را گرفتم. در حالی که به ماشین زانتیا ی دکتر سیفی- استاد مدنی 1 ام- فکر می­کردم و اینکه چرا اکثر اساتیدمان ماشین نقره­ای رنگ سوار می­شن، یه توله سگ تازه به دنیا آمده دیدم جلوی دانشکده!! داشت خودش و لیس می­زد ... خیلی لاغربا موهای سیاه و کم پشت در حالی که پوست صورتی نازش را می­شد دید ... در آن حال متوجه اتفاق افتادن حالت "عشق در یک نگاه" شدم ... می­خواستم پوزه­اش را بوس کنم

دلم براش خیلی سوخت چون من نمی­تونستم اونجا وایستم و از حقوقش دفاع کنم چون شدیدا عجله داشتم و با سیستم رفتاری افتضاح ایرانی­ها با حیوانات هم دیگه همه آشناییم؛ بنداز تو گونی و ... بقیش را حتی نمی­تونم بگم، تو ایران جون آدم ها مجانی است دیگه چه برسد به جون یه سگ کوچولو
اگه تنها زندگی می­کردم حتما با خودم می­آوردم خونه. تو خونه همینجوری با من و حیواناتم مشکل دارن، طوطی­هامو که انداختن بیرون ... دارن خودمم میندازن بیرون ... اگه می­فهمیدن به سگ هم دست زدم با یه تریلی خاک، آب می­کشیدنم
بعد از ظهر که رفتم دانشکده اونجا نبود، ناراحت شدم
تا امروز گربه بازی می­کردیم بعد از کلاس، حالا حق انتخاب هم پیدا کرده بودیم ...
سگ سالم و خوشحالی به نظر می­رسید

Sunday, October 21, 2007

امتحان کن

بهترین کاری که میشه تو تاکسی در شهر تهران کرد این است که اپرا گوش بدی. وحشتناک حال خواهی کرد ... کلا چهره­ی شهر، آدم­ها و ترافیک برات عوض میشه.
امروز دانشگاه آمدنی آنقدر به وجد آمدم که دلم نمی­خواست از ماشین پیاده شم

Wednesday, October 10, 2007

از وقتی رانندگی می کنم متوجه شدم که به عنوان یک پیاده خیلی بیشتر باید مراقب باشم وقتی از خیابان رد می شم، راننده ها آنقدر که فکر می کردم به پیاده ها توجه نمی کنند

Tuesday, September 18, 2007

Draw a crazy picture,
Write a nutty poem,
Sing a mumble-gumble song,
Whistle through your comb.
Do a loony-goony dance
'Cross the kitchen floor,
Put something silly in the world
That ain't been there before.

-Shel Silverstein

Saturday, May 26, 2007

1-800-PSYCH

Hello, Welcome to the Psychiatric Hotline.
If you are obsessive-compulsive,
please press 1 repeatedly.
If you are co-dependent,
please ask someone to press 2.
If you have multiple personalities,
please press 3, 4, 5 and 6.
If you are paranoid-delusional,
we know who you are and what you want.
Just stay on the line so we can trace the call.
If you are schizophrenic,
listen carefully and a little voice will tell
you which number to press.
If you are depressed,
it doesn't matter which number you press. No one
will answer.

Monday, April 23, 2007

... :( ....




مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند

Monday, April 16, 2007

=))

A Bishop was approached one morning by a Priest.

"Your Eminence," the Priest said, "there's a young lad here who claims
to be seeing a vision of our Savior in the chapel. What should I do ?"

The Bishop jumped up saying, "Well, I don't know about you, but I'm
gonna look real busy !"
"Let no one be discouraged by the belief that there is nothing one man
or one woman can do against the enormous array of the world's ills --
against misery and ignorance, injustice and violence... Few will have
the greatness to bend history itself; but each of us can work to change a
small portion of events, and in the total of all those acts will be
written the history of this generation...

It is from the numberless diverse acts of courage and belief that human
history is shaped. Each time a man (or a woman) stands up for an ideal,
or acts to improve the lot of others, or strikes out against injustice,
he (or she) sends a tiny ripple of hope, and crossing each other from a
million different centers of energy and daring, those ripples build a
current which can sweep down the mightiest walls of oppression and
resistance."

- Robert Francis Kennedy, speech at Day of Affirmation, University of
Capetown, South Africa

Wednesday, March 28, 2007

Where I Lived, and What I lived for

We must learn to reawaken and keep ourselves awake . . . by an infinite
expectation of the dawn, which does not forsake us in our soundest
sleep. I know of no more encouraging fact than the unquestionable ability
of man to elevate his life by a conscious endeavor.

- Henry David Thoreau, "Walden, from “Where I Lived, and What I
Lived For”"

Wednesday, February 14, 2007

"The secret of good writing is to say an old thing in a new way or to
say a new thing in an old way."

- Richard Harding Davis


JOKE:
Two guys in a car drive right through a red
light."Man, you just ran that red light!" exclaimed the passenger."Don't
worry, my brother does it all the time," said the driver.They continue
driving through town and then proceed to drive through another stop
light."You just ran another stop light! You're going to get us killed!"
screamed the nervous passenger."Don't worry, my brother does it all the
time," repeated the driver.Moments later, they approached a green light
and they came to a halting stop."Why are you stopping?" asked the anxious
passenger.The driver turned and said, "Because my brother might be
coming!"

Thursday, January 25, 2007

words are cheap these days :(

Once upon a time, there was a Prince who, through no fault of his own,
was cast under a spell by an evil witch.

The curse prevented the prince from speaking or writing but for only
one word each year.

However, he could save up the words so that if he did not speak for a
whole year, the following year he was allowed to speak two words.

One day, he met a beautiful princess and fell madly in love with her.

With the greatest difficulty, he refrained from speaking for 2 whole
years so that he could look at her and say, "My darling." But at the end
of these 2 years, he wished to tell her that he loved her. So he
waited 3 more years without speaking, bringing the total number of silent
years to
5.

At the end of these 5 years, he realized that he had to ask her to
marry him. So he waited another 4 years without speaking.

Finally, as the 9th year of silence ended, his joy knew no bounds.
Leading the lovely princess to the most secluded and romantic place in
that beautiful royal garden, the prince heaped a hundred red roses on her
lap, knelt before her, and taking her hand in his, said, "My darling, I
love you! Will you marry me?"

And the princess tucked a strand of golden hair behind her dainty ear,
opened her sapphire eyes in wonder, and parting her ruby lips, said,
"Pardon?"

Tuesday, January 02, 2007

=))



روز بی خنده روز تلف شده است
***
پست بعدی در مورد فریبرز است، همه ازش خوششون میاد جز مامانم

Sunday, December 24, 2006

Thursday, December 21, 2006

هندونه ...انار...آجیل...دوست...فامیل...خنده

به نظر من شب یلدا قشنگترین و رومانتیک ترین شب سال است :) کلی مهمان داشتیم. خوب بود...خوب بود چون تنها نبودیم وگرنه ایده ی من از شب یلدا متفاوت است...یعنی خوب بود ولی اولا من کار داشتم ثانیا برای من سرگرم کننده ای نبود
so it wasn't really as amusing as i would like my shabe Yalda to be
من همیشه فکر می کنم که یکی از مهمترین و زیباترین اتفاق های زندگیم شب یلدایی خواهد افتاد
I'll be waiting for it paciently
جواب کنکور آزمایشیم اومد، خیلی بالاتر از انتظارم بود :دی
بد جنسی است ولی حقیقت است: امتحاناتی مثل کنکور که فقط باید "بهتر از بقیه بدی" خیلی خوب چون کافیست کمی بهتر از بقیه بدی یا "بقیه بد بدن" :دی قرار نیست واقعا ما خوب بدیم
that makes the job easy ...
کنکور خیلی باحاله، ازش خوشم میاد، واسه منی که باید 4 سال 1 سال کنم
comme toujours
،چالنج باحالیه... البته کمی سخت ولی...حالم میاره
البته این سیستم کنکور واسه منی که ایران نبودم و حالا برگشتم و می خوام یه یونی خوب برم خیلی خوبست ... امسال یک دفعه میتونم خودم و مطرح کنم و برگردم نوک جدول

فردا کنکور آزمایشی قام چی دارم، زیاد مهم نیست، بیشتر واسه تمرین است ولی مطمئنم که دو رقمی میارم.

چو فردا بر آید آفتاب
من و گرز و میدان افراسیاب

Monday, December 18, 2006

Life is too short for the wrong job



An advertisement for a job recruiting company in Berlin, Germany. Depicting people working in the vending machines, ATMs, it delivers the message that 'Life is too short for the wrong job'.

Saturday, December 16, 2006

a perfect way, to start a day

پنجشنبه، صبح، ساعت 6:15، تو ماشین، قطره های بارون رو شیشه، تو اتوبان، رادیو روشن، میخوند

هر چی آرزوی خوبه، مال تو
هرچی که خاطره داري، مال من

اون روزای عاشقونه، مال تو
اين شبای بيقراری، مال من

Monday, December 11, 2006

j'aime bien le foot

من عموما سال های دبستانم را فوتبال بازی می کردم، راهنمایی و دبیرستان به صورت حرفه ای به بسکتبال روی آوردم . البته تجربیات دوران دبستانم باعث این انتخاب شد که البته در مدرسه ی راهنماییم هم فقط بسکتبال یا والیبال می تونستم انتخاب کنم (بنده ارادت خاصی به والیبال دارم که به صورت حرفه ای و زیبا در دبیرستان باهاش بودم ، کلا طرفدار زیاد داره در نتیجه ناخودآگاه زیاد بازی می کنه آدم)...خلاصه من خیلی نگران بودم که نکنه استعدادم را در فوتبال از دست داده باشم آخه معلم ورزشم تو استرالیا، تو مدرسه، همیشه بهم متذکر می شد که در فوتبال استعداد خاصی دارم ولی من هیچ وقت تعریفاتش را جدی نگرفتم . چند ماه پیش به این فکر افتادم که بجای بسکت فوتبال را دنبال کنم، یکی از بزرگترین دلایلش اینه که با دست بازی نمی کنی چون من خیلی دستهام برام مهمِ و بدترین اتفاق اینه که دستم چیزیش شه، البته تا حالا اتفاقی نیفتاده و امیدوارم که هیچ وقت نیفته ولی ریسکِ از یک طرف هم بازی بسکت خیلی سریعتر از فوتبالِ، فوتبال به نظر من نسبت به بسکت خیلی طولانی و آروم پیش میره، اکشنش کم است... امروز با کلی از بچه ها رفتیم باشگاه و فوتسال و بسکت بازی کردیم، با اینکه بیشتر از یک سال و نیم است که جز پیاده روی های کوتاه و یکی دو دست بسکتِ بی حال کاری نکرده بودم و بدنم خشک بود، خیلی خوب بازی کردم و کلی باز تحسین شنیدم که البته همچنان جدی گرفته نمی شه...البته تحویل نگرفتن تعریفات بخاطر این است که لیاقتشو ندارم و همه مثل هم بازی می کنیم...خلاصه بین بسکت و فوتبال موندم و برام هم خیلی مهمِ است که حتما ورزش خاصی را به صورت حرفه ای دنبال کنم...به خاطر ورزش نکردن هم چند کیلو اضافه شدم که البته زیاد آزارم نمیده چون میدونم به همون راحتی که اومده میره
...باز هم انتخاب

Thursday, December 07, 2006

Run...Don't walk

دیروز اطاقم و جمع کردم. از وقتی اومده بودم ایران جمع نکرده بودم، خیلی از وسایلام همچنان در کارتونه.
تصمیم گرفتم که به گفته ی دکتر فرهنگ گوش کنم و یک حیطه ی مطالعه قرار بدم، یعنی جایی که توش هیچ کاری جز درس خواندن انجام ندم، یعنی نمی تونی در عین درس خوندن بخوری، اگه میخوای بخوری باید از پای میز بلند شی، همچنین آب نوشیدن، همچنین فکر کردن، همچنین خمیازه کشیدن، همچنین سر خاروندن...واسه همش باید از پای میزت بلند شی. دکتر فرهنگ گفتش که اینطوری تمرکزمون در اون موضع مکانی خیلی میره بالا، البته گفت 20 روز طول میکشه...فعلا زمان مطالعه ام را خیلی آورده پایین ولی از ایده اش خیلی خوشم اومد و برای سالهای آتی هم عادت خوبی میشه!...حتما بعدا در موردش مینویسم که ببینید کار میکنه یا نه!
فردا دومین کنکور آزمایشی سنجش رو دارم... و همچنین قلمچی ولی سنجش رو جدی تر گرفتم،قرار شد ساعت 6 صبح برم قلمچی ابراز وجود کنم و 7 برم سر سنجش... هر چی به امتحان نزدیک تر میشه رله تر میشم! ... امیدوارم سر کنکور هم همینطور باشم.
قرار بود بعد از سنجش با بچه ها بریم رستوران، نکه جمعه است و ما هم خیلی تو این چند هفته زحمت کشیدیم...هی هی هی... بد نیست یه صفایی بکنیم :)...ولی بخاطر مهمونی ما به هم خورد :(...باید بیام خونه. آخه همه ی جوون های فامیل و عروس ها دعوت اند، یه نموره بی ادبی و بی فرهنگی اگه نباشم. حالا ماه دیگه...
برای پنجمین بار در عمر بلاگ نویسیم تصمیم گرفتم که بلاگم و بیشتر آپ کنم.
هر پنجشنبه از این به بعد میخوام در مورد یکی از اتفاقات جالب هفته ام بنویسم...انشاالله.
داشتم داستان بر دار شدن حسنک وزیر رو میخوندم...تاسف خوردم...
الان میرم جغرافی بخونم. جدیدا به جغرافی خیلی علاقه مند شدم، به صورت حرفه ای تحصیل کردنش خیلی واسم جالب! البته همچنان کفه ی حقوق/ اقتصاد سنگین تر.
تو پست بعدی در مورد جواب کنکورم می نویسم