Wednesday, April 08, 2009


فقط بهش فک کن!
"آب ِ زلال"


آ - ب - ِ - ز - ُ- ل - ا- ل



آدمسمو در آوردم و چسبوندم رو سیب کنار ِ دستم، یه دفه دیدم چقدر شبیه یه پیرمرده


Saturday, April 04, 2009

وقتی تو ولنجک رو سر تپه می کشیدمش اینقدر سکوت بود که صدای سوختنشو قشنگ با تمام زیر و بم هاش میشنیدم

Friday, April 03, 2009

آه، چه خیال محالی! براستی که هیچ چیز ارزش جستجو نداشت؛
همه چیز دروغ بود!
هر لبخندی خمیازه ای از ملال را پنهان می کرد و هر شادی ای لعنتی را،
هر لذتی چندشش را،
و از بهترین بوسه ها چیزی جز میل ِ تحقق ناپذیر ِ خوشی ِ بزرگ تری روی لب ها نمی ماند.

مادام بوواری
گوستاو فلوبر
تختم نه یه نفره است نه دو نفره
یه نفره و نصفه است

Wednesday, March 18, 2009

مانند موج
به هر ساحلی و بندری می کوبم با قدرت
بلکه راهی برای رهایی یابم
ولی می دانم راهی جز تبخیر برای نجات ما نیست

و از تو که از صدای ضربت من بر کناره ی دریا لذت می بری متنفرم
کاش اول پاییز بود
یاد سال اول دبیرستان افتادم که یه حلزون حیوون خونگیم بود
بهت چشمک نمی زنم
فقط می خوام دو بعدی ببینمت

Tuesday, March 17, 2009

چهارشنبه سوری

بیا بقلم با هم منفجر شیم عزیزم


چهار شنبه سوریم تموم شد
خوش گذشت، آتیشمون خیلی خفن بود، بابام همه ی چوب هایی که تو هرس کردن درومده بود رو واسه امشب نگه داشته بود
یکی از انگشتام هم سوخت
بابای ی ی ی ی ی ... میسوزه ه ه ه ه ه ه ه
زهرا و احمد (دختر داییم و پسر داییم) یه بار با هم اومدن از رو آتیش بپرن و درست بالای آتیش به هم خوردن و اگه احمد زهرا رو نمی گرفت اوفتاده بود تو آتیش، ترسیدیم همه

پسر بچه ی همسایه اومده بود لب دیوار نگاه می کرد، هر چی گفتم پاشو بیا اینور نیومد

چه کسی گفته ترک سیگار کار سختی است،
من خودم تا حالا هزار بار سیگار را ترک کرده ام!


ارنست همینگوی

سه تا ماهی واسه عید خریدن
دو تاش قرمزه، که یکیش شاخ داره و سومی یه ماهیه کوچولویه بد رنگه
یکیش قرمز و سفیده که میثمه، یکیش قرمز و مشکیه که حتما مقداده چون از همه تیره تره
.
حتما این بیریخته هم منم دیگه
.
عاشق این خرید کردنشونم، میدونی
.
اسماشون به ترتیب بالا هست کمال و جمال و جیران
جیران گوششو میتونه با دمش بخارونه


یکی از مرغ هامون تخم های عجیب غریب میزاره
من یه آدمه به درد نخورم ... من 20 سالمه و هنوز هیچی نشدم، نه درکی از شریعت دارم، نه درکی از طریقت و نه درکی از حقیقت ... احساس یک انسان خرفت رو میکنم ... یه انسانی که چشماشو بسته ولی میشنوه ...
من از خودم متنفرم الان
زندگی ساده اندیشانه ای ساختم دورم
May we never let the things we can't have, or don't have, or shouldn't have, spoil our enjoyment of the things we do have and can have. As we value our happiness let us not forget it, for one of the greatest lessons in life is learning to be happy without the things we cannot or should not have.

- Richard L. Evans

Monday, March 16, 2009

پدر به مادر میگوید
لعنت به هر چی ماهی و هر چه مرغ
وقتی که من بمیرم دیگر
چه فرق میکند که باغچه باشد
یا باغچه نباشد
برای من حقوق تقاعد کافی ست

مادر تمام زندگیش
سجاده ایست گسترده
درآستان وحشت دوزخ
مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می گردد
و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است
مادر تمام روز دعا می خواند
مادر گناهکار طبیعی ست
و فوت میکند به تمام گلها
و فوت میکند به تمام ماهی ها
و فوت میکند به خودش
مادر در انتظار ظهور است
و بخششی که نازل خواهد شد

برادرم به باغچه می گوید قبرستان
برادرم به اغتشاش علفها می خندد
و از جنازه ی ماهی ها
که زیر پوست بیمار آب
به ذره های فاسد تبدیل میشوند
شماره بر می دارد
برادرم به فلسفه معتاد است
برادرم شفای باغچه را
در انهدام باغچه می داند

فروغ

Sunday, March 15, 2009

آقا روزه چه سخته
امروز روزه گرفتم
متوجه شدم که چقدر چیز میز خوردن تو زندگی من نقش داره
وقتی روزم نمی تونم چندان کاری انجام بدم
چون نمی تونم قهوه هم بخورم اصولا همش خوابم در طول روز
راه در جهان یکی است و آن راه راستی است