
Friday, May 07, 2010
Thursday, April 29, 2010
I'm learning Russian! I found many Russian books in our hous library. my father happened to study Russian when we lived in Bulgaria! This language is difficult! It's hell difficult!
-
I saw Rouge again, it was wonderful!
-
My Francais Juridique courses are great! I should start doing something with my french!
-
I saw Rouge again, it was wonderful!
-
My Francais Juridique courses are great! I should start doing something with my french!
Friday, April 16, 2010
دنبال یه در می گردم یا یه چتر یا یه فیل یا یه کفش یا یه لینا لوله ای که برم توش یا یه پنجره یا یه مونیتور یا یه ماشین یا یه ماکروویو یا یه سکوی نه و یک دهم یا یه فرش یا یه لباس یا یه تخم مرغ آب پز یا یه فکس یا یه کلاه یا یه سایه یا یه گل یا یه گربه ی خیس و خپل یا یه بوسه یا یه آینه یا یه توالت یا یه تف آبدار یا یه کنترل از راه دور یا یه مودم سوخته یا یه گوز خوشبو یا یه بچه که امیدی از آینده ام باشه
.
فکر کنم بیشتر دنبال یه سیفون باشم
حالا رفیق یونگی من، بشین منو بنویس
Thursday, April 08, 2010
انا لله و انا الیه راجعون
انقدر سرم شلوغ بود که نرسیدم بیام رو اینترنت این هفته
و چقدر خوشحالم
و چقدر خوشحالم که نیومدم
خدایا ممنون
اگر میامدم از غم منفجر می شدم
یکی از دوستانم دچار گاز گرفتگی شده و دوست خواهرش از رو فیس بوک به ما خبر داده و خوشبختانه من میل ام رو چک نکردم و خبر بسیار نا گوار رو تو چند خط از فیس بوک نخوندم
سپیده جهانی مقدم به همراه مادر و برادر 18 ساله اش در منزلشان، شب سیزده به در، در منزلشان در تهران دچار گاز گرفتگی شدند و به رحمت ایزدی پیوستند
بیچاره ضحی و منصور که دوستای نزدیکش بودن و از فیس بوک فهمیدند و به بقیه خبر دادند
از شنبه با اخطار غیبت منصور تو دانشکده به دنبال سپیده گشتم و کسی ازش خبر نداشت، با گوشی و منزلشان تماس گرفتم ولی کسی جواب نمی داد
همه فکر کردیم که گرفتنش و به زودی از او خبری خواهد رسید
ولی منصور از اول می دونست که اتفاقی افتاده چون سپیده هیچ وقت غیبش نمی زد
به من لیلا زنگ زد
هر کس جز لیلا بهم خبر می داد عصبی می شدم ولی وجود لیلا باعث شد آروم بمونم و بپذیرم
خیلی بد بود
دو شنبه عصر همه به هم خبر دادند و فرداش همه تو دانشکده جمع شدیم و عزا گرفتیم
به خودم به دوستام به کل دانشکده و اساتید نازنینی که بخاطر سپیده گریه کردند و آنقدر ناراحت شدند که با اینکه خیلی با سپیده بودند نتوانستند در مراسم یادبودی که برگزار کردیم صحبت کنند تسلیت می گویم
سپیده یکی از بهترین های دانشکده بود و یک نشریه داشت و جلسات ثابت هفتگی در مورد حقوق زنان برگزار می کرد
جامعه ی حقوق فرد بسیار قوی و هدف مند و آینده داری را از دست داد
به افتخار سپیده نام کمیسیون برابری را که در جهت حقوق زنان و برابری فعالیت می کرد را به کمیسیون سپیده ی برابری تغییر دادیم
به همه تسلیت می گویم
کاش با بی احتیاطی جان های عزیز خود را به خطر نیندازیم
برای همه آرزوی سلامتی و زندگی با سعادتی را می کنم
Friday, April 02, 2010
Wednesday, March 31, 2010
یه خانومی تو کتابخونه ی وزارت خارجه اومد باهام دوست شد
اسمش الهام هست و داره برای امتحان دکتری می خونه
فوق خصوصی داره و رتبه ی کانونش شده 24
دوست خیلی خوبیه، باهاش بهم خوش می گذره
خوب درس می خونیم و سوالایی که پیش می آد رو ازش می پرسم
کاش دانشگاه شروع نشه
آقا من مرد درس و مدرسه نیستم
ولم کنید
جون ننه تون
من همه ی عمرم خودم درس خوندم این دفعه هم خواهشا بکشید بیرون از ما
Sunday, March 28, 2010
:*
یه آدم خوب
یه پیشنهاد خوب داد
و همه ی مشکلات و نگرانی ها رو حل کرد
یه تولد جدید
یه شروع پاک و تازه از اول
امیدوارم که جواب بده و فرصت خوبی باشه براش واز اون استفاده کنه
خودت و تواناییات رو نشون بده
لطفا
لطفا
لطفا
الان بیشتر از هر وقت دیگه ای بهت امیدوارم
نا امیدم نکن
Saturday, March 27, 2010
Tuesday, March 23, 2010
عاشق عیدی گرفتنم و امسال ظاهرا وضع به کام ماست
احتمالا چون سال پیش هیچ جا نرفتم، امسال دارن تحویلم می گیرند
البته سالی که از سوییس برگشته بودم چک پول بهم می دادن ولی امسال همه اش زیر 50 بوده فعلا
ولی اوضاع داغه
همشونم واسم دعا می کنن که وکیل شم و کارم بگیره و حق الوکاله های بالای 60 میلیونی بگیرم
احتمالا نگران این هستند که مایه داری و تریپ خانواده ادامه داشته باشه
بالاخره ما با دعای همین فک و فامیلمونه که میزون موندیم و سر حالیم-
یا حق
Monday, March 22, 2010
از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
باید دور خود آدمایی رو داشت که حرف رو بفهمند و متوجه باشند که هر کلمه به چه معناست و چه باری دارد. آدم هایی که فرهنگ دارند و بلد هستند یک مکالمه ی سالم داشته باشند و منظور خودشان را برسانند بدون اینکه توهین کنند، کسی که به استفاده ی به جا و مناسب از کلمات نگوید بازی با کلمات و توهین به شعور انسان. کسایی باشند که وقتی باهاشون صحبت می کنید جوری نگاهتان نکنند انگار که فارسی زبان نیستند و صدایت رو نمی شنوند و تو هم احساس نکنی که داری با بند کفش هایت صحبت می کنی، کسی که وقتی ازشون عذر خواهی می کنی و نگرانیت رو بابت اتفاقی که افتاده نشان می دهی و ازشون می خواهی که درک کنند که اینها تقصیر تو نبوده و به تو هم همانقدر ضربه خورده بدون اینکه خوب فکر کنند و صادق باشند بر نگردند بگویند که ناراحت نیستند و برایشان مهم نیست و احتمال می دهند که تصمیم درست گرفته شده باشد و نگویند که قضیه اونقدرها هم حاد نبوده در حالی که بوده، باید کسی باشد که حد اقل خودش را بشناسد! کسی که فرق دوست و دشمن رو بداند! ترجیحا کسی باشد که برای هر اتفاق زندگیش دنبال یک مقصر نگردد و متوجه مشکلات به وجود آمده بشود و قدرت سازگاری با شرایط جدید را داشته باشد! در هر اتفاقی درسی برای آموختن هست! هر آدمی هر چه قدر عزیز می تواند بابت یک کلمه و تنها یک کلمه مثل اشک از چشم آدم بیفتد و فراموش بشود! نه تنها واست مثل بقیه بشه بلکه ارزش اش از بقیه آدم ها هم برات کمتر بشه! کسی که با سانسور حرف ها و بیرون آوردن تنها جملات مورد نظر خودش سناریو را تغییر ندهد هم تجویز می شود! به امید روز های بهتر!
Subscribe to:
Posts (Atom)