Tuesday, January 25, 2011

همیشه دلم میخواست کلی بچه داشته باشم، یه خانواده ی شاد و شلوغ، ولی کم کم دارم یاد می گیرم که زندگی ارزش به دنیا آمدن را ندارد!

باید بری در جزیره ات و هیچ وقت مین های اطرافت را برای کسی خنثی نکنی و همان جا تنها برای خودنت در یک گوشه بنشینی و زندگی ات را کنی تا بمیری! خیلی شانس بیاوری خیلی سریع در یک سانحه می میری وگرنه آخر عمری همه کارهایت دست همان کسانی میفتد که همه عمر ازشان فرار می کردی ...

کاش راحله هنوز زنده بود و میتوانستم دستانش را در دستانم بگیرم
بیست و دو سال تنها راه فرارم ازین زندگی خوابیدن بود
و حال دیگر نمی توانم پلک هایم را ببندم
... و بار دیگر عدالت را به دست خدا می سپارم

Wednesday, December 15, 2010

خاک بر سرم با این تشیع ام
.
.
.
آخه آدم شدن با رو در بایستی که نمیشه مریم خانم

تمام پلیدی ها در خانه ای قرار داده شده است
و کلید آن دروغگویی است

Mislowski


من نیز مانند تو فیلم نامه می نویسم
در خیال پرسه می زنم، از هرچه یاد گرفته ام گلچین می کنم
گاه شعری کوتاه می گویم
گاه در دیالوگی
حوا به آدم سیب می دهد
گاه کبوتری پر می کشد و گاه پری بر بالین می افتد

برخلاف تو
من پایان فیلم نامه را نمی دانم

بازیگران من مانند بازیگران تو نیازی به حس گرفتن ندارند
بازیگران من سرشار از حس و شور و نا امیدی و امید اند
کمی گنگ
کمی منگ
آن ها چشم دوخته به فیلم نامه نویس و کارگردان اند

آن ها در شوق سینما و شهرت نیستند
در شوق قدم زدن در پارک
در شوق بوسیدن معشوق
در شوق بیدار شدن گرفتن لیوان چای داغ از مهر اند
آن ها در اوج فردا نیستند
در حسرت آینده اند

بازیگران من عکس امضا نمی کنند
درخواست عفو و برگه ی بازپرسی
این ها روزهایشان بسیار طولانی تر از روز های بازیگران تواند
هرشب انتظار
شمردن روزها

بازیگران من بخت برگشته اند و سنگ تر از سنگ صبورند
برای آن ها پنجره ی باز آرزوست
دیدار یک تابلو نقاشی زیباست

کارگردان قاضی و صحنه ی فیلم دادگاه ست
"همه حواساتون جمع باشه! این صحنه رو یه بار بیشتر نمیتونیم بریم" -آه

کاش من نیز برای دوربین تمرین می کردم
نه زندگی واقعی یک انسان
تو هم مثل حقوق دانان مجبوری برای تن بی سر، کلاه بدوزی
دور صحنه ی تصادف با هم چرخ می زنیم
همه ابعاد را می نگریم
بهترین را انتخاب می کنیم
من برای دادگاه
تو برای دوربین
کاش من نیز روحم به آزادی روح تو بود

خار ها
خوار نیستند
شاخه های خشک
چوبه های دار نیستند
میوه های کال کرم خورده نیز
روی دوش شاخه بار نیستند
پیش از آنکه برگ های زرد را
زیر پای خویش
سرزنش کنی
خشی خشی به گوش می رسد:
برگ های بی گناه
با زبان ساده اعتراف می کنند
خشکی درخت
از کدام ریشه آب می خورد

- قیصر


Monday, December 13, 2010

Wednesday, December 08, 2010

به تعداد وکلا راه هست برای رسیدن به عدالت

Sunday, November 28, 2010

ايران تنها کشوريست که پرچم کشورش را به زبان کشور ديگري نوشته اند

Saturday, November 13, 2010

سیاست ما عین دیانت ماست


بله آقای سید حسن مدرس، متاسفانه سیاست ما عین دیانت ماست. در دنیای سیاستمان عین دنیای دیانتمان در این کشور که تفکر اراده گرایانه وجود دارد، گویی هر آنچه آنها بخواهند اتفاق میفتد، به هر پدیده سیاسی برخورد کنند که به منافع آنان صدمه بزند یا ناجور باشد به جای تغییر آن و ارائه ی راه حل های کارآمد، تفسیرشان را از آن موقعیت تغییر میدهند و با ظاهرسازی و تفسیرهای نامربوط به متن، آن پدیده را با دلخواه خود جور می کنند. غافل از اینکه شرط اول قدم تفکر واقع بین، فروتنی تفکر است در برابر آنچه هست. همانطور که روزانه در رسانه های مثلا ملی مان قابل شنیدن است، بازخوردهای جهانی نشست های سیاسی کشورهای جهان را و سفرهای مقامات سیاسی کشورهای جهان اول مانند آمریکا، انگلیس و فرانسه را تفسیر به نفع خود می کنند و با زور سبک ادبی هوچی گرایانه و مردم فریب می خواهند معنی کنند که آن ها همه خسر الدنیا هستند و همه منفور عالم و آدم و ما بهترین، قوی ترین و هوشمند ترین ترمیناتور در سری فیلم های ساخته شده هستیم. شاهد اقوی این گونه تفسیرهای غیرواقع گرایانه و متوهم، اتفاقات پس از انتخابات است که پس از اینکه در خیابان ها در صف اول نظاره گر تاریخ بودی و واقعیت را درک می کردی به خانه می آمدی و تلویزیون را روشن می کردی تا ببینی کاریکاتور حماسه ی امروز چگونه مونتاژ شده است امروز. این برخورد بسیار شبیه به تفاسیر غلطی است که از دین می کنند که تنها بویی که از آن ها به مشام می رسد بوی منفعت طلبی ایشان است که نه با نظر اکثر فقهای بزرگ دین همخوانی دارد و نه با روایات و سنت پیامبر. اولین چیزی که ازین نوع تفاسیر به عنوان مثال به ذهن خطور می کند تفاسیر ایشان از حقوق زن در اسلام و طرز رفتار شیعه با اهل سنت است که این ها البته روزمره ترین و ساده ترین مسایل قابل طرح می باشند.
متاسفانه عادات تفسیر به نفع خود بدون توجه به آنچه هست و بستن چشم ها رو به واقعیت و رشدی که باید صورت گیرد به همان شکل که در دیانت ماست وارد به سیاست ما هم شده است، همان حق به جانبی مطلق، همان لجام گسیختگی در کاربرد صفات توجیه ناشده و خامی تفکر! همانطور که دیانت به زمین خورده است سیاست هم به همین روش به زمین خورده است.
هردو بر زمین خزان خزان، خزان عمر خویش را تجربه می کنند.
سیاست ما عین دیانت ما، دورو و تزویرگر است متاسفانه. سیاست ما در سخنرانی های متظاهرانه و ناراست روسای حکومت خلاصه شده است، بدون اینکه تفکر و خرد سیاست منشانه و ژرف نگری در پشت آن ها باشد. بدون هیچ اطلاعی از آموزش های روان شناسی، منطقی و اجتماعی جهت کمک در گرفتن تصمیمات صحیح سیاسی و بدون تجربیات تحصیل در این رشته در دانشکده های علوم انسانی و سیاسی که موجب شده است رابطه ی معقولیت و فعلیت را جدی نگیرند. همانطور که دیانت در خطبه ها و منبر های متظاهرانه ی امامه به سرها بدون هیچ گونه پشتوانه ی عرفانی و فلسفی از دین که در واقع نور و راهگشا و راهنمای سلوک دین اسلام است ظاهر می شود. همانطور که اخلاق در دین ما فراموش شده است و در جامعه، اخلاق به عنوان امری پیشادینی هیچ جایی ندارد و مفاهیمی چون عدالت و آزادی و عقلانیت مختص به منشورهای بین المللی است، در سیاست هم جایی ندارند.
تن دین و سیاست به تن اخلاق نمیخورد در این مملکت.
هر دو به شعارهایی دور از واقعیت و انتظاراتی به دور از امکانات موجود تکیه داده اند و به صورتی سبک مغز عدم وجود امکانات را منکر می شوند. عدم پذیرش محدودیت ها و عدم ارائه ی راه حل برای برطرف کردن محدودیت ها بزرگترین معضل جامعه ی سیاسی و دینی ماست. دین قدرت ستای ما کاملا موازی سیاست قدرت ستای ما قرار دارد و این دو در هم میپیچند و ساقه ی همدیگر را محکم تر می کنند.
همانقدر که پویایی را که در فقه باید باشد نداریم و هر روز فقهایی در حلقوم جامعه فرو داده می شوند که سطحی و غیر اسلامی اند همانقدر هم سیاست مان غیر پویا است و همان قدر سیاست مدارانمان ناپخته و دم دمی مزاج. سیاست ما همچون صغیری در سن بلوغ بسیار لجباز و پرخاشگر و هیجانی است.
و آقای مدرس خبر خوش مژده ای که می توانم به شما بدهم اینست که امروزه اقتصاد ما هم عین دیانت ماست؛ آموزش و پرورش ما هم عین دیانت ماست!



پ.ن. آقای مدرس چقدر شما خوش بخت هستید که نماندید تا در مجلس قانونگذاری زمان ما مانند زمان خود با خرد و علم خویش حضور یابید و مجبور شوید در جریان مکالمات نمایندگان ملت در مجلس قرار بگیرید که و سرخ شوید و ندانید که از خجالت است سرخی صورت یا از عصبانیت!

89.8.19

Wednesday, November 10, 2010

بسپاریم بر سنگ مزارمان تاریخ نزنند؛ تا آیندگان ندانند بی‌عرضگانِ این برهه از تاریخ ما بوده‌ایم

Friday, October 29, 2010

من یه ماهیگیر حرفه ایم

جلو گروه ارکست، زیر بلند گوها
وسط رقص نور و دود مصنوعی
یه قرار تپل با مصطفی رحماندوست واسه پروژ ه ام جور کردم
این عروسی اگر عروس خانوم رو خوشبخت نکرده باشه، من یکی رو که کرده

Thursday, October 28, 2010

برای بهتر زیستن
باید بهتر فکر کرد

Tuesday, October 26, 2010

وقتی از دوتا از نزدیکترینات و عزیزترینات بخوری دیگه واست فرقی نمی کنه که کی به کجات بزنه

بی حس تر ازین حرفایی

Monday, October 25, 2010

نسخ کشی - به دختره 2

درست حدس زدی
من مریم هستم
همون که خستم
همیشه مستم
همه وقتا پایه دعواها هستم
قلبتونو شکستم
چفت دهن تک تکتون و بستم

به دختره 1

ریدم به قیافت
چون کردی جسارت
بعدشم تو کارم دخالت
حالا باید بدی خسارت

به دختره

اگه دنبالت بودم بورو خودتو چنگ بزن
بورو تو اتاقتو بشین عر بزن
تلفون و بردار به دوستات زنگ بزن
دنبال راه فرار تا صبح فک بزن

Friday, October 22, 2010

شیک شیک با تب و تاب

جو میگیره منو چون بالا ابرهام
ترس ندارم با اینکه این بالا تنهام
صبح بخیر تهران من عاشق توام
فروکن توتن ات هرچی لاشخوره دورام

Saturday, October 16, 2010

عاشق همه ی شروع های تازه ام
تازه میفهمم که لیاقت ام بیشتر بوده
چند سالی طول خواهد کشید تا درک کنم که دیگه واقعا قرار نیست بچه هامو تو سنگ چشمه با تو بزرگ کنم
از بس که ماهی تو
بهترین دوستمی تو
چرا مادر و پدر من انقدر ماه اند؟ یعنی من هم روزی مثل مادرم میتونم برای بچه هام مادری کنم؟ 8 تا بچه :دی قد و نیم قد :دی