Thursday, July 16, 2009
Sunday, July 12, 2009
میخام برم زیر تختم بخوابم
میخام کرم شم
میخام نا مرئی شم
میخام تو یه درخت جذب شم و توش فرو برم و گم شم
میخام مجسمه شم، یه مجسمه سنگی
میخام بخار شم برم همراه باد
میخام یه گلوله شم و قلبتو بشکافم
میخام مثل پفک پوک شم
میخام هر قطره که از دوش میریزه روم یه ذره ازم رو با خودش ببره تو چاه آب
میخوام مثل عقل از سرت بپرم
میخام من نباشم
میخام هیشکی نباشه
میخام فقط شکوفه های صورتی باشن
که از درخت میریزن
میخام کرم شم
میخام نا مرئی شم
میخام تو یه درخت جذب شم و توش فرو برم و گم شم
میخام مجسمه شم، یه مجسمه سنگی
میخام بخار شم برم همراه باد
میخام یه گلوله شم و قلبتو بشکافم
میخام مثل پفک پوک شم
میخام هر قطره که از دوش میریزه روم یه ذره ازم رو با خودش ببره تو چاه آب
میخوام مثل عقل از سرت بپرم
میخام من نباشم
میخام هیشکی نباشه
میخام فقط شکوفه های صورتی باشن
که از درخت میریزن
Saturday, July 11, 2009
Friday, July 10, 2009
Thursday, July 09, 2009
Monday, July 06, 2009
سبز: من به خدا پناه می برم
زرد: چند دفعه؟ هیچ نمی گین خدا از دست شما کجا پناه ببره؟
سبز: من دخالت نمی کنم. اصلا این جنگ و جدل به ما چه؟
زرد: خیلی هم مربوطه. بعدش نوبت ماست
سبز: هرچه هست مشیت است. دست او بالای همه ی دست هاست
زرد: بس کنید این حرف های زنگ زده روسبز: شما به من توهین کردید!
زرد: به زنگ زدگی شما!
بهرام بیضایی
چهار صندوق
زرد: چند دفعه؟ هیچ نمی گین خدا از دست شما کجا پناه ببره؟
سبز: من دخالت نمی کنم. اصلا این جنگ و جدل به ما چه؟
زرد: خیلی هم مربوطه. بعدش نوبت ماست
سبز: هرچه هست مشیت است. دست او بالای همه ی دست هاست
زرد: بس کنید این حرف های زنگ زده روسبز: شما به من توهین کردید!
زرد: به زنگ زدگی شما!
بهرام بیضایی
چهار صندوق
Saturday, July 04, 2009
Thursday, July 02, 2009
Wednesday, July 01, 2009
Thursday, May 28, 2009
Wednesday, May 27, 2009
Monday, May 25, 2009
JJ
Sobh Lokht mano to Kenare Saahel
Shab Shik Bara Operaye Wagner
Bepparim bala
Tooye in Sen Behtarin Jaha eshgh Kardim Maha
OON Bala ba ye Ghaliche
Daad Zadim Zamin Saafe Galile
ساعت 9
باور کن
زندگی همین امروزه
لحظه ای که تکرار نمیشه
فرصتی که هیچ وقت نداشتی
شاید
تنها شانس تو
همین امروزه
زندگی همین امروزه
لحظه ای که تکرار نمیشه
فرصتی که هیچ وقت نداشتی
شاید
تنها شانس تو
همین امروزه
Friday, May 15, 2009
Bargh mizanim Chon Almaasim
Hamoon joori ke mikham Boodamo Hastam
Paride Yekam Range Soorato Dastam
Chon mese Hamishe roo Doodamo Mastam
Engar donya male mane Ey vaay Engar Male mane
Engar donya male mane Ey vaay Engar Male mane
Donya Mane Divoonaro Avord too In Divoone Khoone
Har kiam didam Mese khodam Divoone Boode
Biroone khoone nemire mimoone midoone khoobe
Botryaa Vaa Mishan Alaki Doone Doone
برخورد با سکس یکی از ظریف ترین مشکلات داستان است، این مساله در کنار سیاست، شاید دشوارترین مسایل برای نویسنده باشند. از آنجا که در این دو مساله نویسنده و خواننده هر دو بار سنگینس از تعصب و اعتقادات ریشه دار را وارد روایت می کنند، مشکل می توان وانمود کرد که ما خیلی طبیعی و فاقد پیش داوری هستیم، مشکل می توان مضامینی در مورد این دو مساله "ابداع" کرد و به آن ها نوعی استقلال داد.
ماریو بارگاس یوسا
از کتاب "عیش مدام"
فلوبر و مادام بوواری
ترجمه ی عبدالله کوثری
ماریو بارگاس یوسا
از کتاب "عیش مدام"
فلوبر و مادام بوواری
ترجمه ی عبدالله کوثری
Thursday, April 30, 2009
Tuesday, April 28, 2009
Sunday, April 26, 2009
ساعت 1:05 صبح پشه ه داشت منو میکرد
با اینکه 5 تا پشه کشته بودم تا اون موقع ولی این یکی رو هر چی کردم نتونستم ببینم، فقط صداش میومد
تو تخت به خودم گفتم
"می شه پاشی این پشه رو بکشی؟"
نصفه شبی کلی با واج آراییم حال کردم!
ظهرشم رو مبل این اومد:
نرو از پیشم
می خوام تو بقلت پیر بشم
... شاید بتونم متن های رپ ام رو بفروشم :P
با اینکه 5 تا پشه کشته بودم تا اون موقع ولی این یکی رو هر چی کردم نتونستم ببینم، فقط صداش میومد
تو تخت به خودم گفتم
"می شه پاشی این پشه رو بکشی؟"
نصفه شبی کلی با واج آراییم حال کردم!
ظهرشم رو مبل این اومد:
نرو از پیشم
می خوام تو بقلت پیر بشم
... شاید بتونم متن های رپ ام رو بفروشم :P
Saturday, April 25, 2009
Tuesday, April 21, 2009
اولین باری که عاشقت شدم یادته؟ من یه کرم سیب بودم و تو یه کرم ابریشم. من قول دادم که هیچ وقت سیب نخورم و توام قول دادی که دور خودت پیله نبندی . اما ... من فقط یه گاز از سیب زدم و توام از غصه دور خودت پیله بستی . حالا دومین باره که عاشقت شدم اما من هنوز یه کرم سیبم با یه سیب که دیگه جایی واسه خوردنش نمونده. اما تو یه پروانه خوشگلی . از هر چی سیبه متنفرم
یه پی ام رو یاهو
یه پی ام رو یاهو
Tuesday, April 14, 2009
Thursday, April 09, 2009
Saturday, April 04, 2009
Friday, April 03, 2009
Wednesday, March 18, 2009
Tuesday, March 17, 2009

چهار شنبه سوریم تموم شد
خوش گذشت، آتیشمون خیلی خفن بود، بابام همه ی چوب هایی که تو هرس کردن درومده بود رو واسه امشب نگه داشته بود
یکی از انگشتام هم سوخت
بابای ی ی ی ی ی ... میسوزه ه ه ه ه ه ه ه
زهرا و احمد (دختر داییم و پسر داییم) یه بار با هم اومدن از رو آتیش بپرن و درست بالای آتیش به هم خوردن و اگه احمد زهرا رو نمی گرفت اوفتاده بود تو آتیش، ترسیدیم همه
پسر بچه ی همسایه اومده بود لب دیوار نگاه می کرد، هر چی گفتم پاشو بیا اینور نیومد
خوش گذشت، آتیشمون خیلی خفن بود، بابام همه ی چوب هایی که تو هرس کردن درومده بود رو واسه امشب نگه داشته بود
یکی از انگشتام هم سوخت
بابای ی ی ی ی ی ... میسوزه ه ه ه ه ه ه ه
زهرا و احمد (دختر داییم و پسر داییم) یه بار با هم اومدن از رو آتیش بپرن و درست بالای آتیش به هم خوردن و اگه احمد زهرا رو نمی گرفت اوفتاده بود تو آتیش، ترسیدیم همه
پسر بچه ی همسایه اومده بود لب دیوار نگاه می کرد، هر چی گفتم پاشو بیا اینور نیومد
سه تا ماهی واسه عید خریدن
دو تاش قرمزه، که یکیش شاخ داره و سومی یه ماهیه کوچولویه بد رنگه
یکیش قرمز و سفیده که میثمه، یکیش قرمز و مشکیه که حتما مقداده چون از همه تیره تره
.
حتما این بیریخته هم منم دیگه
.
عاشق این خرید کردنشونم، میدونی
.
اسماشون به ترتیب بالا هست کمال و جمال و جیران
جیران گوششو میتونه با دمش بخارونه
دو تاش قرمزه، که یکیش شاخ داره و سومی یه ماهیه کوچولویه بد رنگه
یکیش قرمز و سفیده که میثمه، یکیش قرمز و مشکیه که حتما مقداده چون از همه تیره تره
.
حتما این بیریخته هم منم دیگه
.
عاشق این خرید کردنشونم، میدونی
.
اسماشون به ترتیب بالا هست کمال و جمال و جیران
جیران گوششو میتونه با دمش بخارونه
May we never let the things we can't have, or don't have, or shouldn't have, spoil our enjoyment of the things we do have and can have. As we value our happiness let us not forget it, for one of the greatest lessons in life is learning to be happy without the things we cannot or should not have.
- Richard L. Evans
- Richard L. Evans
Monday, March 16, 2009
پدر به مادر میگوید
لعنت به هر چی ماهی و هر چه مرغ
وقتی که من بمیرم دیگر
چه فرق میکند که باغچه باشد
یا باغچه نباشد
برای من حقوق تقاعد کافی ست
مادر تمام زندگیش
سجاده ایست گسترده
درآستان وحشت دوزخ
مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می گردد
و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است
مادر تمام روز دعا می خواند
مادر گناهکار طبیعی ست
و فوت میکند به تمام گلها
و فوت میکند به تمام ماهی ها
و فوت میکند به خودش
مادر در انتظار ظهور است
و بخششی که نازل خواهد شد
برادرم به باغچه می گوید قبرستان
برادرم به اغتشاش علفها می خندد
و از جنازه ی ماهی ها
که زیر پوست بیمار آب
به ذره های فاسد تبدیل میشوند
شماره بر می دارد
برادرم به فلسفه معتاد است
برادرم شفای باغچه را
در انهدام باغچه می داند
فروغ
لعنت به هر چی ماهی و هر چه مرغ
وقتی که من بمیرم دیگر
چه فرق میکند که باغچه باشد
یا باغچه نباشد
برای من حقوق تقاعد کافی ست
مادر تمام زندگیش
سجاده ایست گسترده
درآستان وحشت دوزخ
مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می گردد
و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است
مادر تمام روز دعا می خواند
مادر گناهکار طبیعی ست
و فوت میکند به تمام گلها
و فوت میکند به تمام ماهی ها
و فوت میکند به خودش
مادر در انتظار ظهور است
و بخششی که نازل خواهد شد
برادرم به باغچه می گوید قبرستان
برادرم به اغتشاش علفها می خندد
و از جنازه ی ماهی ها
که زیر پوست بیمار آب
به ذره های فاسد تبدیل میشوند
شماره بر می دارد
برادرم به فلسفه معتاد است
برادرم شفای باغچه را
در انهدام باغچه می داند
فروغ
Sunday, March 15, 2009
Thursday, March 12, 2009
Wednesday, March 11, 2009
به شيطان گفتم: «لعنت بر شيطان»! لبخند زد.
پرسيدم: «چرا مي خندي؟»
پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام مي گيرد»
پرسيدم: «مگر چه كرده ام؟» گفت: «مرا لعنت مي كني در حالي كه هيچ بدي در حق تو نكرده ام»
با تعجب پرسيدم: «پس چرا زمين مي خورم؟!»
جواب داد: «نفس تو مانند اسبي است كه آن را رام نكرده اي. نفس تو هنوز وحشي است؛ تو را زمين مي زند.»
پرسيدم: «پس تو چه كاره اي؟»
پاسخ داد: «هر وقت سواري آموختي، براي رَم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواري بياموز>>د
پرسيدم: «چرا مي خندي؟»
پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام مي گيرد»
پرسيدم: «مگر چه كرده ام؟» گفت: «مرا لعنت مي كني در حالي كه هيچ بدي در حق تو نكرده ام»
با تعجب پرسيدم: «پس چرا زمين مي خورم؟!»
جواب داد: «نفس تو مانند اسبي است كه آن را رام نكرده اي. نفس تو هنوز وحشي است؛ تو را زمين مي زند.»
پرسيدم: «پس تو چه كاره اي؟»
پاسخ داد: «هر وقت سواري آموختي، براي رَم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواري بياموز>>د
اولین روز تعطیلاته
.
دیروز که کلی خندیدیم
شب هم کلی خوابیدم
.
ائتلافمان رای آورد و ما هستیم انجمن اسلامی ... گروه خیلی خوبی دور هم جمع شدیم به نظرم ... شروع قوی خواهیم داشت
.
این عید هیچ جا نمیرم، هیچ هیجانی بابتش ندارم جز اینکه بخاطرعید دیدنی ها از حالا حوصله ام سر رفته، احتمالا هر دفعه یه دلیلی بیارم و جایی نرم ولی بلاخره جلو ی مهمونای خودمون که باید بیام
.
درس خواهم خواند، زیاد، دَدَر بازیام زیاد شده
.
دیروز که کلی خندیدیم
شب هم کلی خوابیدم
.
ائتلافمان رای آورد و ما هستیم انجمن اسلامی ... گروه خیلی خوبی دور هم جمع شدیم به نظرم ... شروع قوی خواهیم داشت
.
این عید هیچ جا نمیرم، هیچ هیجانی بابتش ندارم جز اینکه بخاطرعید دیدنی ها از حالا حوصله ام سر رفته، احتمالا هر دفعه یه دلیلی بیارم و جایی نرم ولی بلاخره جلو ی مهمونای خودمون که باید بیام
.
درس خواهم خواند، زیاد، دَدَر بازیام زیاد شده
Subscribe to:
Posts (Atom)