
Saturday, April 02, 2011
داوری دارم بسی يارب که را داور کنم
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم / محتسب داند که من اين کارها کمتر کنم
عهد و پيمان فلک را نيست چندان اعتبار/ عهد با پيمانه بندم شرط با ساغر کنم
عهد و پيمان فلک را نيست چندان اعتبار/ عهد با پيمانه بندم شرط با ساغر کنم
دوش لعلش عشوه ای می داد حافظ را ولی/ من نه آنم کز وی اين افسانه ها باور کنم
خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش

yade roozaii k kuchulu migoft be babayi, bekhun baram lalayi
Geej o Veej tooye Daayereh, Micharkham mese Pargaar
Dastaamo seft begir chon alan labe Partgaam
Emroozam Vasle be dishab/ khaste, chet, khaabam miad vali in cheshaa baste nemishan
Hal nemikonam aftaab oomade biroon baaz, moondan khoonam az dirooz baaham
Baz rafty shodam faz manfi, ba oon livaano ba oon cigare toosh
Babayi Yaade roozaayi Ke mikhoondi Lalayi yade roozaii k kuchulu migoft be babayi, bekhun baram lalayi
Thursday, March 31, 2011
Monday, February 28, 2011

تجربه ي جالبي كه حاصل شد ديدن فيلم جدايي نادر از سيمين با حضور اصغر فرهادي،ليلا حاتمي و عوامل فيلم بود
صحنه اي كه تكونم داد جايي بود كه
سيمين ميگه:اون آلزايمر داره، اصلا ميفهمه تو پسرش هستي؟
نادر:من كه مي فهمم اون پدرمه!
اينجاي فيلم داشتم فكر مي كردم هنوز تو اين زمونه حداقل تو سينما ميشه يه مرد با شرافت ديد
البته جلوتر در فيلم ديدم باز هم مثل واقعيت همه داشتند دروغ ميگفتند
دروغ...
صحنه ي دعوايي كه آخر فيلم بين شهاب حسيني و زنش در ميگيرد بسيار منو ياد صحنه اي انداخت كه براي خودم و تو پيش آمد و رويم را از پرده ي سينما برگرداندم
كلا شهاب در دادگاه هم بسيار عالي بازي كرد، به عنوان بهترين بازيگر فيلم انتخابش مي كنم
ايرادي كه به نظر من به فيلم وارد بود در همين يك دفعه اي كه ديدم اين بود كه مدت 24 ساعت براي جنين بسيار است و پزشك قانوني در مورد سقط جنين با دقت بسياري مي تواند زمانش را تعيين كند در نتيجه بسيار راحت پزشك قانوني در گزارش خود تعيين مي كند كه از مرگ جنين كه بخاطر ضربه مرده است چند ساعت مي گذرد و تقصير نادر بوده يا حداقل يك روز مي گذرد و بخاطر تصادف روز قبل بوده است كه به نظرم آقاي فرهادي زير چشمي رد كردند
صحنه اي كه تكونم داد جايي بود كه
سيمين ميگه:اون آلزايمر داره، اصلا ميفهمه تو پسرش هستي؟
نادر:من كه مي فهمم اون پدرمه!
اينجاي فيلم داشتم فكر مي كردم هنوز تو اين زمونه حداقل تو سينما ميشه يه مرد با شرافت ديد
البته جلوتر در فيلم ديدم باز هم مثل واقعيت همه داشتند دروغ ميگفتند
دروغ...
صحنه ي دعوايي كه آخر فيلم بين شهاب حسيني و زنش در ميگيرد بسيار منو ياد صحنه اي انداخت كه براي خودم و تو پيش آمد و رويم را از پرده ي سينما برگرداندم
كلا شهاب در دادگاه هم بسيار عالي بازي كرد، به عنوان بهترين بازيگر فيلم انتخابش مي كنم
ايرادي كه به نظر من به فيلم وارد بود در همين يك دفعه اي كه ديدم اين بود كه مدت 24 ساعت براي جنين بسيار است و پزشك قانوني در مورد سقط جنين با دقت بسياري مي تواند زمانش را تعيين كند در نتيجه بسيار راحت پزشك قانوني در گزارش خود تعيين مي كند كه از مرگ جنين كه بخاطر ضربه مرده است چند ساعت مي گذرد و تقصير نادر بوده يا حداقل يك روز مي گذرد و بخاطر تصادف روز قبل بوده است كه به نظرم آقاي فرهادي زير چشمي رد كردند
Tuesday, February 22, 2011
Friday, February 18, 2011
Thursday, February 17, 2011
Friday, February 04, 2011
Wednesday, February 02, 2011
Tuesday, January 25, 2011
همیشه دلم میخواست کلی بچه داشته باشم، یه خانواده ی شاد و شلوغ، ولی کم کم دارم یاد می گیرم که زندگی ارزش به دنیا آمدن را ندارد!
باید بری در جزیره ات و هیچ وقت مین های اطرافت را برای کسی خنثی نکنی و همان جا تنها برای خودنت در یک گوشه بنشینی و زندگی ات را کنی تا بمیری! خیلی شانس بیاوری خیلی سریع در یک سانحه می میری وگرنه آخر عمری همه کارهایت دست همان کسانی میفتد که همه عمر ازشان فرار می کردی ...
کاش راحله هنوز زنده بود و میتوانستم دستانش را در دستانم بگیرم
باید بری در جزیره ات و هیچ وقت مین های اطرافت را برای کسی خنثی نکنی و همان جا تنها برای خودنت در یک گوشه بنشینی و زندگی ات را کنی تا بمیری! خیلی شانس بیاوری خیلی سریع در یک سانحه می میری وگرنه آخر عمری همه کارهایت دست همان کسانی میفتد که همه عمر ازشان فرار می کردی ...
کاش راحله هنوز زنده بود و میتوانستم دستانش را در دستانم بگیرم
Wednesday, December 15, 2010
Mislowski
من نیز مانند تو فیلم نامه می نویسم
در خیال پرسه می زنم، از هرچه یاد گرفته ام گلچین می کنم
گاه شعری کوتاه می گویم
گاه در دیالوگی
حوا به آدم سیب می دهد
گاه کبوتری پر می کشد و گاه پری بر بالین می افتد
برخلاف تو
من پایان فیلم نامه را نمی دانم
بازیگران من مانند بازیگران تو نیازی به حس گرفتن ندارند
بازیگران من سرشار از حس و شور و نا امیدی و امید اند
کمی گنگ
کمی منگ
آن ها چشم دوخته به فیلم نامه نویس و کارگردان اند
آن ها در شوق سینما و شهرت نیستند
در شوق قدم زدن در پارک
در شوق بوسیدن معشوق
در شوق بیدار شدن گرفتن لیوان چای داغ از مهر اند
آن ها در اوج فردا نیستند
در حسرت آینده اند
بازیگران من عکس امضا نمی کنند
درخواست عفو و برگه ی بازپرسی
این ها روزهایشان بسیار طولانی تر از روز های بازیگران تواند
هرشب انتظار
شمردن روزها
بازیگران من بخت برگشته اند و سنگ تر از سنگ صبورند
برای آن ها پنجره ی باز آرزوست
دیدار یک تابلو نقاشی زیباست
کارگردان قاضی و صحنه ی فیلم دادگاه ست
"همه حواساتون جمع باشه! این صحنه رو یه بار بیشتر نمیتونیم بریم" -آه
کاش من نیز برای دوربین تمرین می کردم
نه زندگی واقعی یک انسان
تو هم مثل حقوق دانان مجبوری برای تن بی سر، کلاه بدوزی
دور صحنه ی تصادف با هم چرخ می زنیم
همه ابعاد را می نگریم
بهترین را انتخاب می کنیم
من برای دادگاه
تو برای دوربین
کاش من نیز روحم به آزادی روح تو بود

خوار نیستند
شاخه های خشک
چوبه های دار نیستند
میوه های کال کرم خورده نیز
روی دوش شاخه بار نیستند
پیش از آنکه برگ های زرد را
زیر پای خویش
سرزنش کنی
خشی خشی به گوش می رسد:
برگ های بی گناه
با زبان ساده اعتراف می کنند
خشکی درخت
از کدام ریشه آب می خورد
- قیصر
Monday, December 13, 2010
Wednesday, December 08, 2010
Saturday, November 13, 2010
سیاست ما عین دیانت ماست
بله آقای سید حسن مدرس، متاسفانه سیاست ما عین دیانت ماست. در دنیای سیاستمان عین دنیای دیانتمان در این کشور که تفکر اراده گرایانه وجود دارد، گویی هر آنچه آنها بخواهند اتفاق میفتد، به هر پدیده سیاسی برخورد کنند که به منافع آنان صدمه بزند یا ناجور باشد به جای تغییر آن و ارائه ی راه حل های کارآمد، تفسیرشان را از آن موقعیت تغییر میدهند و با ظاهرسازی و تفسیرهای نامربوط به متن، آن پدیده را با دلخواه خود جور می کنند. غافل از اینکه شرط اول قدم تفکر واقع بین، فروتنی تفکر است در برابر آنچه هست. همانطور که روزانه در رسانه های مثلا ملی مان قابل شنیدن است، بازخوردهای جهانی نشست های سیاسی کشورهای جهان را و سفرهای مقامات سیاسی کشورهای جهان اول مانند آمریکا، انگلیس و فرانسه را تفسیر به نفع خود می کنند و با زور سبک ادبی هوچی گرایانه و مردم فریب می خواهند معنی کنند که آن ها همه خسر الدنیا هستند و همه منفور عالم و آدم و ما بهترین، قوی ترین و هوشمند ترین ترمیناتور در سری فیلم های ساخته شده هستیم. شاهد اقوی این گونه تفسیرهای غیرواقع گرایانه و متوهم، اتفاقات پس از انتخابات است که پس از اینکه در خیابان ها در صف اول نظاره گر تاریخ بودی و واقعیت را درک می کردی به خانه می آمدی و تلویزیون را روشن می کردی تا ببینی کاریکاتور حماسه ی امروز چگونه مونتاژ شده است امروز. این برخورد بسیار شبیه به تفاسیر غلطی است که از دین می کنند که تنها بویی که از آن ها به مشام می رسد بوی منفعت طلبی ایشان است که نه با نظر اکثر فقهای بزرگ دین همخوانی دارد و نه با روایات و سنت پیامبر. اولین چیزی که ازین نوع تفاسیر به عنوان مثال به ذهن خطور می کند تفاسیر ایشان از حقوق زن در اسلام و طرز رفتار شیعه با اهل سنت است که این ها البته روزمره ترین و ساده ترین مسایل قابل طرح می باشند.
متاسفانه عادات تفسیر به نفع خود بدون توجه به آنچه هست و بستن چشم ها رو به واقعیت و رشدی که باید صورت گیرد به همان شکل که در دیانت ماست وارد به سیاست ما هم شده است، همان حق به جانبی مطلق، همان لجام گسیختگی در کاربرد صفات توجیه ناشده و خامی تفکر! همانطور که دیانت به زمین خورده است سیاست هم به همین روش به زمین خورده است.
هردو بر زمین خزان خزان، خزان عمر خویش را تجربه می کنند.
سیاست ما عین دیانت ما، دورو و تزویرگر است متاسفانه. سیاست ما در سخنرانی های متظاهرانه و ناراست روسای حکومت خلاصه شده است، بدون اینکه تفکر و خرد سیاست منشانه و ژرف نگری در پشت آن ها باشد. بدون هیچ اطلاعی از آموزش های روان شناسی، منطقی و اجتماعی جهت کمک در گرفتن تصمیمات صحیح سیاسی و بدون تجربیات تحصیل در این رشته در دانشکده های علوم انسانی و سیاسی که موجب شده است رابطه ی معقولیت و فعلیت را جدی نگیرند. همانطور که دیانت در خطبه ها و منبر های متظاهرانه ی امامه به سرها بدون هیچ گونه پشتوانه ی عرفانی و فلسفی از دین که در واقع نور و راهگشا و راهنمای سلوک دین اسلام است ظاهر می شود. همانطور که اخلاق در دین ما فراموش شده است و در جامعه، اخلاق به عنوان امری پیشادینی هیچ جایی ندارد و مفاهیمی چون عدالت و آزادی و عقلانیت مختص به منشورهای بین المللی است، در سیاست هم جایی ندارند.
تن دین و سیاست به تن اخلاق نمیخورد در این مملکت.
هر دو به شعارهایی دور از واقعیت و انتظاراتی به دور از امکانات موجود تکیه داده اند و به صورتی سبک مغز عدم وجود امکانات را منکر می شوند. عدم پذیرش محدودیت ها و عدم ارائه ی راه حل برای برطرف کردن محدودیت ها بزرگترین معضل جامعه ی سیاسی و دینی ماست. دین قدرت ستای ما کاملا موازی سیاست قدرت ستای ما قرار دارد و این دو در هم میپیچند و ساقه ی همدیگر را محکم تر می کنند.
همانقدر که پویایی را که در فقه باید باشد نداریم و هر روز فقهایی در حلقوم جامعه فرو داده می شوند که سطحی و غیر اسلامی اند همانقدر هم سیاست مان غیر پویا است و همان قدر سیاست مدارانمان ناپخته و دم دمی مزاج. سیاست ما همچون صغیری در سن بلوغ بسیار لجباز و پرخاشگر و هیجانی است.
و آقای مدرس خبر خوش مژده ای که می توانم به شما بدهم اینست که امروزه اقتصاد ما هم عین دیانت ماست؛ آموزش و پرورش ما هم عین دیانت ماست!
پ.ن. آقای مدرس چقدر شما خوش بخت هستید که نماندید تا در مجلس قانونگذاری زمان ما مانند زمان خود با خرد و علم خویش حضور یابید و مجبور شوید در جریان مکالمات نمایندگان ملت در مجلس قرار بگیرید که و سرخ شوید و ندانید که از خجالت است سرخی صورت یا از عصبانیت!
89.8.19
Wednesday, November 10, 2010
Friday, October 29, 2010
من یه ماهیگیر حرفه ایم
جلو گروه ارکست، زیر بلند گوها
وسط رقص نور و دود مصنوعی
یه قرار تپل با مصطفی رحماندوست واسه پروژ ه ام جور کردم
این عروسی اگر عروس خانوم رو خوشبخت نکرده باشه، من یکی رو که کرده
وسط رقص نور و دود مصنوعی
یه قرار تپل با مصطفی رحماندوست واسه پروژ ه ام جور کردم
این عروسی اگر عروس خانوم رو خوشبخت نکرده باشه، من یکی رو که کرده
Thursday, October 28, 2010
Tuesday, October 26, 2010
Monday, October 25, 2010
نسخ کشی - به دختره 2
درست حدس زدی
من مریم هستم
همون که خستم
همیشه مستم
همه وقتا پایه دعواها هستم
قلبتونو شکستم
چفت دهن تک تکتون و بستم
من مریم هستم
همون که خستم
همیشه مستم
همه وقتا پایه دعواها هستم
قلبتونو شکستم
چفت دهن تک تکتون و بستم
به دختره
اگه دنبالت بودم بورو خودتو چنگ بزن
بورو تو اتاقتو بشین عر بزن
تلفون و بردار به دوستات زنگ بزن
دنبال راه فرار تا صبح فک بزن
بورو تو اتاقتو بشین عر بزن
تلفون و بردار به دوستات زنگ بزن
دنبال راه فرار تا صبح فک بزن
Friday, October 22, 2010
شیک شیک با تب و تاب
جو میگیره منو چون بالا ابرهام
ترس ندارم با اینکه این بالا تنهام
صبح بخیر تهران من عاشق توام
فروکن توتن ات هرچی لاشخوره دورام
ترس ندارم با اینکه این بالا تنهام
صبح بخیر تهران من عاشق توام
فروکن توتن ات هرچی لاشخوره دورام
Saturday, October 16, 2010
Friday, October 15, 2010
ببر مازندران
هر اتفاقی هم که بیفته
هر چی هم که بگی
هر دعوایی هم که بشه
آخر روز
وقتی همه چیز از ذهنم پاک میشه
تو هنوزم همون ببر مازندران منی
همیشه
هر چی هم که بگی
هر دعوایی هم که بشه
آخر روز
وقتی همه چیز از ذهنم پاک میشه
تو هنوزم همون ببر مازندران منی
همیشه
چند روز پیش، دم چهار راه خونمون، بدون توجه به چراغ همینطوری پیچیدم بالا و یه ماشین با سرعت از یک سانتیم پبچید، اگر بهم میخورد میخوردم به خط بغلی ها و کلا افتضاحی به بار میومد، خیلی خدا رحم کرد، در ادامه ی همون روز باز یه چراغی رو رد کردم که باعث شد 20تومان جریمه شم، البته همش غیر عمد بود! اگر بابام بفهمه انقدر نزدیک به خطر رانندگی میکنم دیگه کنارم سوار ماشین نمیشه!
امن ترین حالت در رانندگی در ایران تو ترافیک است
امن ترین حالت در رانندگی در ایران تو ترافیک است
هنوز 4 ماه فرصت هست، می تونم خودم رو به ارشد برسونم اگه بخوام، ولی خداوکیلی نمی خوام دیگه اینجا درس بخونم، برام زجر آوره، اگه تو بری هیچ راهی برام نمی مونه جز اینکه منم برم، تک تک سنگ فرش های این تهران که دیگه واسم شده نیو یورک خاطره است. شاید خاطره هایی که روزی دیگه نخوام به یاد بیارم، واسه همین فورس ماژور می شم که برم. اگرم نری باز باس بریم، با هم بریم، اینجا آینده ای منتظرمون نیست، در هر حال جز رفتن راهی نیست، حتی واسه منی که از جنگیدن بدش میاد هم قابل تصور است که گاهی بجنگم
همدلی اسفناک!
این که انسان قرن ۱۴ هجری بتواند متن متعلق به قرن ۸ هجری را کاملاً درک کند و با آن همدلی کند، نمیتواند تماماً حسن باشد. بعضی افراد از منظر نقد فرهنگی، اقبال نسبت به حافظ را شاخص توسعهنیافتگی میدانند. عصر حافظ از لحاظ فرهنگی زمانهی مناسبی نبوده است و حافظ ناچار بوده با زبان ابهام سخن بگوید. اگر امروز ما به آن زبان نیازمندیم، نباید جشن بگیریم!
اردشیر منصوری، محقق و استاد دانشگاه، در نشست «حافظ و زمانهی ما»
اردشیر منصوری، محقق و استاد دانشگاه، در نشست «حافظ و زمانهی ما»
Wednesday, September 29, 2010
Sunday, September 26, 2010
دلتنگ تر از تنگ بلورم
هرچند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
.
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
.
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
.
بگذار به بالای تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم
- قیصر
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
.
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
.
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
.
بگذار به بالای تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم
- قیصر
Sunday, September 05, 2010
If you wake up at a different time in a different place, could you wake up as a different person?
Only after disaster can we be resurrected
It's only after we've lost everything that we're free to do anything
It's only after we've lost everything that we're free to do anything
Friday, August 27, 2010
Tuesday, August 17, 2010
Monday, August 16, 2010
Friday, August 13, 2010
Thursday, August 12, 2010
:o)
AAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAA
bavaram nemisheeeeeeeeeeeeeeeee
man emrooz dar hadde ye sekteye ghalbi surprise shodam
yani vase 30 min hich ide'ii nadashtam ke alan daghighan chi bayad begam o chikar konam
faghat midunestam ke bayad mohkam begiramesh tu baghalam va digeh nazaram bere
vaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaayyyyyyy
albate nemifahmam iran chikar mikard!
vali man monfajeram!
halam zyad bad nabud vali vaghty didamesh yehoiii inghadr fesharam oftad paiin ke digeh jun nadashtam hata ye ghadam rah beram
aaaakkkkkkkkkhhhhhhhh
dusesh daram
sheghade naze
nekbat hata surprise tavalode man ro ham dame khunashun migire!
akhey
koli sabok shodam
digeh nemikeshidam
khoob shod didamesh
ajab surprisi, alan ke fekesho mikonam mibinam ghalbam dare az jash dar myad!
vali akharesh nafahmidam vase chi iran bud alan! sobh umade farda ham mire!
por az ehsasam alan!
bavaram nemisheeeeeeeeeeeeeeeee
man emrooz dar hadde ye sekteye ghalbi surprise shodam
yani vase 30 min hich ide'ii nadashtam ke alan daghighan chi bayad begam o chikar konam
faghat midunestam ke bayad mohkam begiramesh tu baghalam va digeh nazaram bere
vaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaayyyyyyy
albate nemifahmam iran chikar mikard!
vali man monfajeram!
halam zyad bad nabud vali vaghty didamesh yehoiii inghadr fesharam oftad paiin ke digeh jun nadashtam hata ye ghadam rah beram
aaaakkkkkkkkkhhhhhhhh
dusesh daram
sheghade naze
nekbat hata surprise tavalode man ro ham dame khunashun migire!
akhey
koli sabok shodam
digeh nemikeshidam
khoob shod didamesh
ajab surprisi, alan ke fekesho mikonam mibinam ghalbam dare az jash dar myad!
vali akharesh nafahmidam vase chi iran bud alan! sobh umade farda ham mire!
por az ehsasam alan!
Tuesday, August 10, 2010
Monday, August 09, 2010
Sunday, August 08, 2010
Saturday, August 07, 2010
Tuesday, May 18, 2010
Saturday, May 15, 2010
Friday, May 07, 2010
Thursday, April 29, 2010
I'm learning Russian! I found many Russian books in our hous library. my father happened to study Russian when we lived in Bulgaria! This language is difficult! It's hell difficult!
-
I saw Rouge again, it was wonderful!
-
My Francais Juridique courses are great! I should start doing something with my french!
-
I saw Rouge again, it was wonderful!
-
My Francais Juridique courses are great! I should start doing something with my french!
Friday, April 16, 2010
دنبال یه در می گردم یا یه چتر یا یه فیل یا یه کفش یا یه لینا لوله ای که برم توش یا یه پنجره یا یه مونیتور یا یه ماشین یا یه ماکروویو یا یه سکوی نه و یک دهم یا یه فرش یا یه لباس یا یه تخم مرغ آب پز یا یه فکس یا یه کلاه یا یه سایه یا یه گل یا یه گربه ی خیس و خپل یا یه بوسه یا یه آینه یا یه توالت یا یه تف آبدار یا یه کنترل از راه دور یا یه مودم سوخته یا یه گوز خوشبو یا یه بچه که امیدی از آینده ام باشه
.
فکر کنم بیشتر دنبال یه سیفون باشم
حالا رفیق یونگی من، بشین منو بنویس
Thursday, April 08, 2010
انا لله و انا الیه راجعون
انقدر سرم شلوغ بود که نرسیدم بیام رو اینترنت این هفته
و چقدر خوشحالم
و چقدر خوشحالم که نیومدم
خدایا ممنون
اگر میامدم از غم منفجر می شدم
یکی از دوستانم دچار گاز گرفتگی شده و دوست خواهرش از رو فیس بوک به ما خبر داده و خوشبختانه من میل ام رو چک نکردم و خبر بسیار نا گوار رو تو چند خط از فیس بوک نخوندم
سپیده جهانی مقدم به همراه مادر و برادر 18 ساله اش در منزلشان، شب سیزده به در، در منزلشان در تهران دچار گاز گرفتگی شدند و به رحمت ایزدی پیوستند
بیچاره ضحی و منصور که دوستای نزدیکش بودن و از فیس بوک فهمیدند و به بقیه خبر دادند
از شنبه با اخطار غیبت منصور تو دانشکده به دنبال سپیده گشتم و کسی ازش خبر نداشت، با گوشی و منزلشان تماس گرفتم ولی کسی جواب نمی داد
همه فکر کردیم که گرفتنش و به زودی از او خبری خواهد رسید
ولی منصور از اول می دونست که اتفاقی افتاده چون سپیده هیچ وقت غیبش نمی زد
به من لیلا زنگ زد
هر کس جز لیلا بهم خبر می داد عصبی می شدم ولی وجود لیلا باعث شد آروم بمونم و بپذیرم
خیلی بد بود
دو شنبه عصر همه به هم خبر دادند و فرداش همه تو دانشکده جمع شدیم و عزا گرفتیم
به خودم به دوستام به کل دانشکده و اساتید نازنینی که بخاطر سپیده گریه کردند و آنقدر ناراحت شدند که با اینکه خیلی با سپیده بودند نتوانستند در مراسم یادبودی که برگزار کردیم صحبت کنند تسلیت می گویم
سپیده یکی از بهترین های دانشکده بود و یک نشریه داشت و جلسات ثابت هفتگی در مورد حقوق زنان برگزار می کرد
جامعه ی حقوق فرد بسیار قوی و هدف مند و آینده داری را از دست داد
به افتخار سپیده نام کمیسیون برابری را که در جهت حقوق زنان و برابری فعالیت می کرد را به کمیسیون سپیده ی برابری تغییر دادیم
به همه تسلیت می گویم
کاش با بی احتیاطی جان های عزیز خود را به خطر نیندازیم
برای همه آرزوی سلامتی و زندگی با سعادتی را می کنم
Friday, April 02, 2010
Wednesday, March 31, 2010
یه خانومی تو کتابخونه ی وزارت خارجه اومد باهام دوست شد
اسمش الهام هست و داره برای امتحان دکتری می خونه
فوق خصوصی داره و رتبه ی کانونش شده 24
دوست خیلی خوبیه، باهاش بهم خوش می گذره
خوب درس می خونیم و سوالایی که پیش می آد رو ازش می پرسم
کاش دانشگاه شروع نشه
آقا من مرد درس و مدرسه نیستم
ولم کنید
جون ننه تون
من همه ی عمرم خودم درس خوندم این دفعه هم خواهشا بکشید بیرون از ما
Sunday, March 28, 2010
:*
یه آدم خوب
یه پیشنهاد خوب داد
و همه ی مشکلات و نگرانی ها رو حل کرد
یه تولد جدید
یه شروع پاک و تازه از اول
امیدوارم که جواب بده و فرصت خوبی باشه براش واز اون استفاده کنه
خودت و تواناییات رو نشون بده
لطفا
لطفا
لطفا
الان بیشتر از هر وقت دیگه ای بهت امیدوارم
نا امیدم نکن
Saturday, March 27, 2010
Tuesday, March 23, 2010
عاشق عیدی گرفتنم و امسال ظاهرا وضع به کام ماست
احتمالا چون سال پیش هیچ جا نرفتم، امسال دارن تحویلم می گیرند
البته سالی که از سوییس برگشته بودم چک پول بهم می دادن ولی امسال همه اش زیر 50 بوده فعلا
ولی اوضاع داغه
همشونم واسم دعا می کنن که وکیل شم و کارم بگیره و حق الوکاله های بالای 60 میلیونی بگیرم
احتمالا نگران این هستند که مایه داری و تریپ خانواده ادامه داشته باشه
بالاخره ما با دعای همین فک و فامیلمونه که میزون موندیم و سر حالیم-
یا حق
Monday, March 22, 2010
از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
باید دور خود آدمایی رو داشت که حرف رو بفهمند و متوجه باشند که هر کلمه به چه معناست و چه باری دارد. آدم هایی که فرهنگ دارند و بلد هستند یک مکالمه ی سالم داشته باشند و منظور خودشان را برسانند بدون اینکه توهین کنند، کسی که به استفاده ی به جا و مناسب از کلمات نگوید بازی با کلمات و توهین به شعور انسان. کسایی باشند که وقتی باهاشون صحبت می کنید جوری نگاهتان نکنند انگار که فارسی زبان نیستند و صدایت رو نمی شنوند و تو هم احساس نکنی که داری با بند کفش هایت صحبت می کنی، کسی که وقتی ازشون عذر خواهی می کنی و نگرانیت رو بابت اتفاقی که افتاده نشان می دهی و ازشون می خواهی که درک کنند که اینها تقصیر تو نبوده و به تو هم همانقدر ضربه خورده بدون اینکه خوب فکر کنند و صادق باشند بر نگردند بگویند که ناراحت نیستند و برایشان مهم نیست و احتمال می دهند که تصمیم درست گرفته شده باشد و نگویند که قضیه اونقدرها هم حاد نبوده در حالی که بوده، باید کسی باشد که حد اقل خودش را بشناسد! کسی که فرق دوست و دشمن رو بداند! ترجیحا کسی باشد که برای هر اتفاق زندگیش دنبال یک مقصر نگردد و متوجه مشکلات به وجود آمده بشود و قدرت سازگاری با شرایط جدید را داشته باشد! در هر اتفاقی درسی برای آموختن هست! هر آدمی هر چه قدر عزیز می تواند بابت یک کلمه و تنها یک کلمه مثل اشک از چشم آدم بیفتد و فراموش بشود! نه تنها واست مثل بقیه بشه بلکه ارزش اش از بقیه آدم ها هم برات کمتر بشه! کسی که با سانسور حرف ها و بیرون آوردن تنها جملات مورد نظر خودش سناریو را تغییر ندهد هم تجویز می شود! به امید روز های بهتر!
Subscribe to:
Posts (Atom)