Saturday, April 02, 2011

در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز/ استاده‌ام چو شمع مترسان ز آتشم

داوری دارم بسی يارب که را داور کنم

من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم / محتسب داند که من اين کارها کمتر کنم

عهد و پيمان فلک را نيست چندان اعتبار/ عهد با پيمانه بندم شرط با ساغر کنم

دوش لعلش عشوه ای می داد حافظ را ولی/ من نه آنم کز وی اين افسانه ها باور کنم



خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش


yade roozaii k kuchulu migoft be babayi, bekhun baram lalayi

Geej o Veej tooye Daayereh, Micharkham mese Pargaar

Dastaamo seft begir chon alan labe Partgaam

Emroozam Vasle be dishab/ khaste, chet, khaabam miad vali in cheshaa baste nemishan

Hal nemikonam aftaab oomade biroon baaz, moondan khoonam az dirooz baaham

Baz rafty shodam faz manfi, ba oon livaano ba oon cigare toosh

Babayi Yaade roozaayi Ke mikhoondi Lalayi

yade roozaii k kuchulu migoft be babayi, bekhun baram lalayi

Thursday, March 31, 2011

ز عشق رنج‌ها دیدم، خندیدم

با غم بار‌ها نشستم، خندیدم



ز دوری رخ تو در کنارم، در درد

با دیگری ترا نشستن، خندیدم



عشق خواستم که شد با من سرد

به خواستن و نداشتنم خندیدم



ز خند‌ه ها م غم دوری کرد

دنیا را زیبا دیدم، اآی چه خندیدم



امیر شفازند

Monday, February 28, 2011


تجربه ي جالبي كه حاصل شد ديدن فيلم جدايي نادر از سيمين با حضور اصغر فرهادي،ليلا حاتمي و عوامل فيلم بود
صحنه اي كه تكونم داد جايي بود كه
سيمين ميگه:اون آلزايمر داره، اصلا ميفهمه تو پسرش هستي؟
نادر:من كه مي فهمم اون پدرمه!

اينجاي فيلم داشتم فكر مي كردم هنوز تو اين زمونه حداقل تو سينما ميشه يه مرد با شرافت ديد
البته جلوتر در فيلم ديدم باز هم مثل واقعيت همه داشتند دروغ ميگفتند
دروغ...

صحنه ي دعوايي كه آخر فيلم بين شهاب حسيني و زنش در ميگيرد بسيار منو ياد صحنه اي انداخت كه براي خودم و تو پيش آمد و رويم را از پرده ي سينما برگرداندم
كلا شهاب در دادگاه هم بسيار عالي بازي كرد، به عنوان بهترين بازيگر فيلم انتخابش مي كنم

ايرادي كه به نظر من به فيلم وارد بود در همين يك دفعه اي كه ديدم اين بود كه مدت 24 ساعت براي جنين بسيار است و پزشك قانوني در مورد سقط جنين با دقت بسياري مي تواند زمانش را تعيين كند در نتيجه بسيار راحت پزشك قانوني در گزارش خود تعيين مي كند كه از مرگ جنين كه بخاطر ضربه مرده است چند ساعت مي گذرد و تقصير نادر بوده يا حداقل يك روز مي گذرد و بخاطر تصادف روز قبل بوده است كه به نظرم آقاي فرهادي زير چشمي رد كردند

Wednesday, February 23, 2011


تا حالا شده يك نفر در يك رابطه چهار بار قتل عام ات كنه؟

Tuesday, February 22, 2011

تاس بد زندگيم


در حال مرگم
جان دادن
و چقدر عاشقانه در خود فرو ميريزم

Friday, February 18, 2011

dang show

كمي آهسته تر زيبا
كمي آهسته تر رد شو
كمي آهسته تر خسته
كمي آهسته تر بد شو

دكتر شمس: بچه ها يه جوري زندگي كنين كه همه جوره بتونيد زندگي كنين

:*


ارنستو بيا با ما امشب
لش كنيم تو شمشك

Thursday, February 17, 2011

too sad to cry


دكمه ي قرمز را فشار مي دهم و سوخته
از گوشي آب مي چكد
اشك هايم تنها در من و تو اتصالي بوجود نياورد
پيش از آنكه حقيقت فرصت كند شلوارش را بالا بكشد، ‌دروغ نصف جهان را درنورديده است
گويند شكر نعمت نعمت ات افزون كند
بالكن طبقه ي 15
خدا يا شكرت
يه راه مطمئن تر بده

art nafir

Depp hastim ma eine Johnny
هرگز كسي اينگونه فجيع به كشتن خود برنخواست كه من به زندگي نشستم
شاملو

Friday, February 04, 2011

انسان ها اين حقيقت را فراموش كرده اند،اما تو نيايد فراموش كني، تو تا زنده اي نسبت به چيزي كه رام خود كرده اي مسوولي.
تو مسوول مني ... ا

Wednesday, February 02, 2011

مغز و شعورا رو .......... ايول
ارزش حرف هارو .......... ايول
غيرت مردهارو .......... ايول

Tuesday, January 25, 2011

همیشه دلم میخواست کلی بچه داشته باشم، یه خانواده ی شاد و شلوغ، ولی کم کم دارم یاد می گیرم که زندگی ارزش به دنیا آمدن را ندارد!

باید بری در جزیره ات و هیچ وقت مین های اطرافت را برای کسی خنثی نکنی و همان جا تنها برای خودنت در یک گوشه بنشینی و زندگی ات را کنی تا بمیری! خیلی شانس بیاوری خیلی سریع در یک سانحه می میری وگرنه آخر عمری همه کارهایت دست همان کسانی میفتد که همه عمر ازشان فرار می کردی ...

کاش راحله هنوز زنده بود و میتوانستم دستانش را در دستانم بگیرم
بیست و دو سال تنها راه فرارم ازین زندگی خوابیدن بود
و حال دیگر نمی توانم پلک هایم را ببندم
... و بار دیگر عدالت را به دست خدا می سپارم

Wednesday, December 15, 2010

خاک بر سرم با این تشیع ام
.
.
.
آخه آدم شدن با رو در بایستی که نمیشه مریم خانم

تمام پلیدی ها در خانه ای قرار داده شده است
و کلید آن دروغگویی است

Mislowski


من نیز مانند تو فیلم نامه می نویسم
در خیال پرسه می زنم، از هرچه یاد گرفته ام گلچین می کنم
گاه شعری کوتاه می گویم
گاه در دیالوگی
حوا به آدم سیب می دهد
گاه کبوتری پر می کشد و گاه پری بر بالین می افتد

برخلاف تو
من پایان فیلم نامه را نمی دانم

بازیگران من مانند بازیگران تو نیازی به حس گرفتن ندارند
بازیگران من سرشار از حس و شور و نا امیدی و امید اند
کمی گنگ
کمی منگ
آن ها چشم دوخته به فیلم نامه نویس و کارگردان اند

آن ها در شوق سینما و شهرت نیستند
در شوق قدم زدن در پارک
در شوق بوسیدن معشوق
در شوق بیدار شدن گرفتن لیوان چای داغ از مهر اند
آن ها در اوج فردا نیستند
در حسرت آینده اند

بازیگران من عکس امضا نمی کنند
درخواست عفو و برگه ی بازپرسی
این ها روزهایشان بسیار طولانی تر از روز های بازیگران تواند
هرشب انتظار
شمردن روزها

بازیگران من بخت برگشته اند و سنگ تر از سنگ صبورند
برای آن ها پنجره ی باز آرزوست
دیدار یک تابلو نقاشی زیباست

کارگردان قاضی و صحنه ی فیلم دادگاه ست
"همه حواساتون جمع باشه! این صحنه رو یه بار بیشتر نمیتونیم بریم" -آه

کاش من نیز برای دوربین تمرین می کردم
نه زندگی واقعی یک انسان
تو هم مثل حقوق دانان مجبوری برای تن بی سر، کلاه بدوزی
دور صحنه ی تصادف با هم چرخ می زنیم
همه ابعاد را می نگریم
بهترین را انتخاب می کنیم
من برای دادگاه
تو برای دوربین
کاش من نیز روحم به آزادی روح تو بود

خار ها
خوار نیستند
شاخه های خشک
چوبه های دار نیستند
میوه های کال کرم خورده نیز
روی دوش شاخه بار نیستند
پیش از آنکه برگ های زرد را
زیر پای خویش
سرزنش کنی
خشی خشی به گوش می رسد:
برگ های بی گناه
با زبان ساده اعتراف می کنند
خشکی درخت
از کدام ریشه آب می خورد

- قیصر


Monday, December 13, 2010

Wednesday, December 08, 2010

به تعداد وکلا راه هست برای رسیدن به عدالت

Sunday, November 28, 2010

ايران تنها کشوريست که پرچم کشورش را به زبان کشور ديگري نوشته اند

Saturday, November 13, 2010

سیاست ما عین دیانت ماست


بله آقای سید حسن مدرس، متاسفانه سیاست ما عین دیانت ماست. در دنیای سیاستمان عین دنیای دیانتمان در این کشور که تفکر اراده گرایانه وجود دارد، گویی هر آنچه آنها بخواهند اتفاق میفتد، به هر پدیده سیاسی برخورد کنند که به منافع آنان صدمه بزند یا ناجور باشد به جای تغییر آن و ارائه ی راه حل های کارآمد، تفسیرشان را از آن موقعیت تغییر میدهند و با ظاهرسازی و تفسیرهای نامربوط به متن، آن پدیده را با دلخواه خود جور می کنند. غافل از اینکه شرط اول قدم تفکر واقع بین، فروتنی تفکر است در برابر آنچه هست. همانطور که روزانه در رسانه های مثلا ملی مان قابل شنیدن است، بازخوردهای جهانی نشست های سیاسی کشورهای جهان را و سفرهای مقامات سیاسی کشورهای جهان اول مانند آمریکا، انگلیس و فرانسه را تفسیر به نفع خود می کنند و با زور سبک ادبی هوچی گرایانه و مردم فریب می خواهند معنی کنند که آن ها همه خسر الدنیا هستند و همه منفور عالم و آدم و ما بهترین، قوی ترین و هوشمند ترین ترمیناتور در سری فیلم های ساخته شده هستیم. شاهد اقوی این گونه تفسیرهای غیرواقع گرایانه و متوهم، اتفاقات پس از انتخابات است که پس از اینکه در خیابان ها در صف اول نظاره گر تاریخ بودی و واقعیت را درک می کردی به خانه می آمدی و تلویزیون را روشن می کردی تا ببینی کاریکاتور حماسه ی امروز چگونه مونتاژ شده است امروز. این برخورد بسیار شبیه به تفاسیر غلطی است که از دین می کنند که تنها بویی که از آن ها به مشام می رسد بوی منفعت طلبی ایشان است که نه با نظر اکثر فقهای بزرگ دین همخوانی دارد و نه با روایات و سنت پیامبر. اولین چیزی که ازین نوع تفاسیر به عنوان مثال به ذهن خطور می کند تفاسیر ایشان از حقوق زن در اسلام و طرز رفتار شیعه با اهل سنت است که این ها البته روزمره ترین و ساده ترین مسایل قابل طرح می باشند.
متاسفانه عادات تفسیر به نفع خود بدون توجه به آنچه هست و بستن چشم ها رو به واقعیت و رشدی که باید صورت گیرد به همان شکل که در دیانت ماست وارد به سیاست ما هم شده است، همان حق به جانبی مطلق، همان لجام گسیختگی در کاربرد صفات توجیه ناشده و خامی تفکر! همانطور که دیانت به زمین خورده است سیاست هم به همین روش به زمین خورده است.
هردو بر زمین خزان خزان، خزان عمر خویش را تجربه می کنند.
سیاست ما عین دیانت ما، دورو و تزویرگر است متاسفانه. سیاست ما در سخنرانی های متظاهرانه و ناراست روسای حکومت خلاصه شده است، بدون اینکه تفکر و خرد سیاست منشانه و ژرف نگری در پشت آن ها باشد. بدون هیچ اطلاعی از آموزش های روان شناسی، منطقی و اجتماعی جهت کمک در گرفتن تصمیمات صحیح سیاسی و بدون تجربیات تحصیل در این رشته در دانشکده های علوم انسانی و سیاسی که موجب شده است رابطه ی معقولیت و فعلیت را جدی نگیرند. همانطور که دیانت در خطبه ها و منبر های متظاهرانه ی امامه به سرها بدون هیچ گونه پشتوانه ی عرفانی و فلسفی از دین که در واقع نور و راهگشا و راهنمای سلوک دین اسلام است ظاهر می شود. همانطور که اخلاق در دین ما فراموش شده است و در جامعه، اخلاق به عنوان امری پیشادینی هیچ جایی ندارد و مفاهیمی چون عدالت و آزادی و عقلانیت مختص به منشورهای بین المللی است، در سیاست هم جایی ندارند.
تن دین و سیاست به تن اخلاق نمیخورد در این مملکت.
هر دو به شعارهایی دور از واقعیت و انتظاراتی به دور از امکانات موجود تکیه داده اند و به صورتی سبک مغز عدم وجود امکانات را منکر می شوند. عدم پذیرش محدودیت ها و عدم ارائه ی راه حل برای برطرف کردن محدودیت ها بزرگترین معضل جامعه ی سیاسی و دینی ماست. دین قدرت ستای ما کاملا موازی سیاست قدرت ستای ما قرار دارد و این دو در هم میپیچند و ساقه ی همدیگر را محکم تر می کنند.
همانقدر که پویایی را که در فقه باید باشد نداریم و هر روز فقهایی در حلقوم جامعه فرو داده می شوند که سطحی و غیر اسلامی اند همانقدر هم سیاست مان غیر پویا است و همان قدر سیاست مدارانمان ناپخته و دم دمی مزاج. سیاست ما همچون صغیری در سن بلوغ بسیار لجباز و پرخاشگر و هیجانی است.
و آقای مدرس خبر خوش مژده ای که می توانم به شما بدهم اینست که امروزه اقتصاد ما هم عین دیانت ماست؛ آموزش و پرورش ما هم عین دیانت ماست!



پ.ن. آقای مدرس چقدر شما خوش بخت هستید که نماندید تا در مجلس قانونگذاری زمان ما مانند زمان خود با خرد و علم خویش حضور یابید و مجبور شوید در جریان مکالمات نمایندگان ملت در مجلس قرار بگیرید که و سرخ شوید و ندانید که از خجالت است سرخی صورت یا از عصبانیت!

89.8.19

Wednesday, November 10, 2010

بسپاریم بر سنگ مزارمان تاریخ نزنند؛ تا آیندگان ندانند بی‌عرضگانِ این برهه از تاریخ ما بوده‌ایم

Friday, October 29, 2010

من یه ماهیگیر حرفه ایم

جلو گروه ارکست، زیر بلند گوها
وسط رقص نور و دود مصنوعی
یه قرار تپل با مصطفی رحماندوست واسه پروژ ه ام جور کردم
این عروسی اگر عروس خانوم رو خوشبخت نکرده باشه، من یکی رو که کرده

Thursday, October 28, 2010

برای بهتر زیستن
باید بهتر فکر کرد

Tuesday, October 26, 2010

وقتی از دوتا از نزدیکترینات و عزیزترینات بخوری دیگه واست فرقی نمی کنه که کی به کجات بزنه

بی حس تر ازین حرفایی

Monday, October 25, 2010

نسخ کشی - به دختره 2

درست حدس زدی
من مریم هستم
همون که خستم
همیشه مستم
همه وقتا پایه دعواها هستم
قلبتونو شکستم
چفت دهن تک تکتون و بستم

به دختره 1

ریدم به قیافت
چون کردی جسارت
بعدشم تو کارم دخالت
حالا باید بدی خسارت

به دختره

اگه دنبالت بودم بورو خودتو چنگ بزن
بورو تو اتاقتو بشین عر بزن
تلفون و بردار به دوستات زنگ بزن
دنبال راه فرار تا صبح فک بزن

Friday, October 22, 2010

شیک شیک با تب و تاب

جو میگیره منو چون بالا ابرهام
ترس ندارم با اینکه این بالا تنهام
صبح بخیر تهران من عاشق توام
فروکن توتن ات هرچی لاشخوره دورام

Saturday, October 16, 2010

عاشق همه ی شروع های تازه ام
تازه میفهمم که لیاقت ام بیشتر بوده
چند سالی طول خواهد کشید تا درک کنم که دیگه واقعا قرار نیست بچه هامو تو سنگ چشمه با تو بزرگ کنم
از بس که ماهی تو
بهترین دوستمی تو
چرا مادر و پدر من انقدر ماه اند؟ یعنی من هم روزی مثل مادرم میتونم برای بچه هام مادری کنم؟ 8 تا بچه :دی قد و نیم قد :دی
صبح بخیر تهران
من عاشق توام
.
تو همه ی "اولین" های من بودی
چه اولین های شیرینی

Friday, October 15, 2010

ببر مازندران

هر اتفاقی هم که بیفته
هر چی هم که بگی
هر دعوایی هم که بشه
آخر روز
وقتی همه چیز از ذهنم پاک میشه
تو هنوزم همون ببر مازندران منی
همیشه
چند روز پیش، دم چهار راه خونمون، بدون توجه به چراغ همینطوری پیچیدم بالا و یه ماشین با سرعت از یک سانتیم پبچید، اگر بهم میخورد میخوردم به خط بغلی ها و کلا افتضاحی به بار میومد، خیلی خدا رحم کرد، در ادامه ی همون روز باز یه چراغی رو رد کردم که باعث شد 20تومان جریمه شم، البته همش غیر عمد بود! اگر بابام بفهمه انقدر نزدیک به خطر رانندگی میکنم دیگه کنارم سوار ماشین نمیشه!
امن ترین حالت در رانندگی در ایران تو ترافیک است
این روزها
زندگی میاد
زندگی می ره
شده تاب بازی
مثل وقتی که می گن
"نفسی میاد و میره"
تو من هم
هر از گاهی
زندگی
میاد
و
میره
انقدر تو اس ام اس جا کمه و هی فاصله ها رو نمی زارم و همه کلمات رو به هم می چسبونم که تو جزوه نوشتن سر کلاسم هم داره تاثیر میزاره، و همینطور تو تایپ کردنم
هنوز 4 ماه فرصت هست، می تونم خودم رو به ارشد برسونم اگه بخوام، ولی خداوکیلی نمی خوام دیگه اینجا درس بخونم، برام زجر آوره، اگه تو بری هیچ راهی برام نمی مونه جز اینکه منم برم، تک تک سنگ فرش های این تهران که دیگه واسم شده نیو یورک خاطره است. شاید خاطره هایی که روزی دیگه نخوام به یاد بیارم، واسه همین فورس ماژور می شم که برم. اگرم نری باز باس بریم، با هم بریم، اینجا آینده ای منتظرمون نیست، در هر حال جز رفتن راهی نیست، حتی واسه منی که از جنگیدن بدش میاد هم قابل تصور است که گاهی بجنگم
تا وقتی که دلم رضا نده به کاری
اون کار رو انجام نمیدم
حتی اگر عقلم فریاد بزنه
این فرق من با همه ی شماست

همدلی اسفناک!

این که انسان قرن ۱۴ هجری بتواند متن متعلق به قرن ۸ هجری را کاملاً درک کند و با آن همدلی کند، نمی‌تواند تماماً حسن باشد. بعضی افراد از منظر نقد فرهنگی، اقبال نسبت به حافظ را شاخص توسعه‌نیافتگی می‌دانند. عصر حافظ از لحاظ فرهنگی زمانه‌ی مناسبی نبوده است و حافظ ناچار بوده با زبان ابهام سخن بگوید. اگر امروز ما به آن زبان نیازمندیم، نباید جشن بگیریم!
اردشیر منصوری، محقق و استاد دانشگاه، در نشست «حافظ و زمانه‌ی ما»

از شیطان پوزش می‌طلبیم٬ نباید فراموش کنیم که ما فقط یک طرف داستان را شنیده‌ایم؛چون تمام کتابها را خدایان نوشته اند.

ساموئل باتلرا

Thursday, September 30, 2010

حالا که به لب هایت معتاد شده ام
می توانم سیگار را ترک کنم

Wednesday, September 29, 2010

متاسفانه دخترا واقعا دیوونه ی پول اند! حتی من :( عجت گیری کردیما!
واسه همین دخترا باباهاشون رو اینقدر میخوان، چون بهمون پول میدن کلی! دمشون گرم!
حیف که پول هرچقدر داشته باشی بازم کمه
خدایا شکرت
به قول هیدن: کوکولی بدون گوگولی اصلا حال نمیده

Sunday, September 26, 2010

دلتنگ تر از تنگ بلورم

هرچند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
.
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
.
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
.
بگذار به بالای تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم

- قیصر

Sunday, September 05, 2010

If you wake up at a different time in a different place, could you wake up as a different person?

Only after disaster can we be resurrected
It's only after we've lost everything that we're free to do anything

Friday, August 27, 2010

yeah,yeah ... whatever

Tuesday, August 17, 2010

آدم باید گرگ بیرون باشه و بره ی خونه اش

Monday, August 16, 2010

اصلا احساسی توت هست؟

Friday, August 13, 2010

:o)

تولدم مبارک

Thursday, August 12, 2010

digeh hata parande ha ham aval ashyune misazan bad miran donbale madde peyda kardan!!

:o)

AAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAA
bavaram nemisheeeeeeeeeeeeeeeee
man emrooz dar hadde ye sekteye ghalbi surprise shodam
yani vase 30 min hich ide'ii nadashtam ke alan daghighan chi bayad begam o chikar konam
faghat midunestam ke bayad mohkam begiramesh tu baghalam va digeh nazaram bere
vaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaayyyyyyy
albate nemifahmam iran chikar mikard!
vali man monfajeram!
halam zyad bad nabud vali vaghty didamesh yehoiii inghadr fesharam oftad paiin ke digeh jun nadashtam hata ye ghadam rah beram
aaaakkkkkkkkkhhhhhhhh
dusesh daram
sheghade naze
nekbat hata surprise tavalode man ro ham dame khunashun migire!
akhey
koli sabok shodam
digeh nemikeshidam
khoob shod didamesh
ajab surprisi, alan ke fekesho mikonam mibinam ghalbam dare az jash dar myad!
vali akharesh nafahmidam vase chi iran bud alan! sobh umade farda ham mire!
por az ehsasam alan!
شب اصلا خواب آرومی نداشتم
یه خواب تاریک و بدو بدو و خارج از فضای زمین دیدم
الان که صبحه و پاشدم بسیار پریشون و خسته ام
فک ام هم هنوز درد می کنه، این دندون هنوز جاش بسته نشده
دیگه قرص نمی خورم، خیلی خرفتم می کنه و منگ
ترجیح میدم درد بکشم ولی به کارام برسم
کاش می شد امروز اصلا نرم بیرون

Tuesday, August 10, 2010

یه تحقیق نوشتن بر روی مسجد النبی
بسیار داستان جالبی دارد
و جالب تر اینکه بسیار شبیه کلیسا است نقشه ی آن از بالا
با معماری گوتیک طراحی شده
دندان عقلم رو بالاخره کشیدم
درد می کنه
هی بستنی می خورم
-
مامانم وقتی دندونم رو که خونه آوردم دید گفت حالا که بی عقل شدی دیگه باس ازدواج کنی
گفتم ولی هنوز 3 تا دارم

Monday, August 09, 2010

زندگی بالا پایین داره
تابستونم رفته حالا پاییز بامه
اولین کادو ی تولدم رو گرفتم
یه پیرهن سبز و ناز
ازین لختی بی ناموسیا
از یه دوست خوب
یه دوست قدیمی
دوستای قدیمی چه خوبند

Sunday, August 08, 2010

از کجا مثل تورو بیارم آخه؟
برگرد تهران
زود تند سریع
وقتی یارت باهات نیست و تو شهر راه میری
احساس تنهایی می کنی
احساس می کنی هیشکی تو این شهر دراندر دشت طرف تو نیست و غریبی

Saturday, August 07, 2010

نمی دونم چرا دیگه هیچی ندارم بگم
بعد از این همه مدت هنوز تو فاز اینم که بگم
ریدم به هرچی که رید به زندگیم
-
حیف وبلاگ به این قشنگی که توش فحش بدم

Tuesday, May 18, 2010

I saw a movie called Talke To Her!
It was fantastic and very original! It has won many prizes around the world!
I feel so alone!
Again after years I have my old feelings back about not having anyone to share my deepest feelings with!

Saturday, May 15, 2010

یه فیلم دیدم به نام "نوستالژیا" خیلی حوصله ام رو سر برد
روش نوشته بود از قول روزنامه ی نیو یورک که نزدیک ترین حدی است که تا حال یک فیلم به شعر نزدیک شده است.
من از اون آدمام که به تعطیلات و تو خونه موندن عادت ندارن. مودم می ریزه به هم وقتی خونم. چرا وقتی 17-18 تا آدم خل و چل میان ایران ما باس کلاسامون تعطیل شه آخه!!!!
دو روز پشت هم رفتم نمایشگاه کتاب
کتاب هایی که می خواستم رو گرفتم
خیلی شلوغ بود
کارت دانشجویی شون خوب بود وفقط بعضی وقتا نمیخوند کارت خونشون
-
امروز بابام یه کارت جدید برام آورد که اونم 40 تومان توش داره و از همه جا می شه باهاش کتاب خرید
چه عالی
امروز فکر کردم که 1 خردادست
رفتم دندون پزشکم و نبود و همه ی کتاب های کتاب خونه رو هم که تا 1 ام باس پس می دادم نیمچه خوانده پس دادم
ظهر فهمیدم که یه هفته جلو هستم
قسمت بدش اینه که بازم هفته ی دیگه باس تا دندون پزشکم برم
فردا می رم مو هامو کوتاه کنم
تا کمرم رسیده و زیباست
ولی ازین که هر روز باید برم حموم خسته شدم
نه وقتشو دارم نه حوصله شو
دوست دارم شبام آفتابی باشه
مرداد هام برفی باشه
دوست دارم درس بخونم
دوست دارم دو سال دیگه ایران نباشم
دوست دارم بیشتر خودم باشم

Sunday, May 09, 2010

chera tu hameye filma hame daran be ham khyanat mikonan????
si tu veux faire qqch il faut qqch qui veux la paine!
-Moi

Friday, May 07, 2010

نصف دلیل علاقه ام به روسی خود همین پوتینه


migan omr zud migzare vali azin zood gozashtan vase man faghat shabast ke harcheghadram mikhabam kame o zud migzare!

Thursday, April 29, 2010

I'm learning Russian! I found many Russian books in our hous library. my father happened to study Russian when we lived in Bulgaria! This language is difficult! It's hell difficult!
-
I saw Rouge again, it was wonderful!
-
My Francais Juridique courses are great! I should start doing something with my french!

Friday, April 16, 2010

دنبال یه در می گردم یا یه چتر یا یه فیل یا یه کفش یا یه لینا لوله ای که برم توش یا یه پنجره یا یه مونیتور یا یه ماشین یا یه ماکروویو یا یه سکوی نه و یک دهم یا یه فرش یا یه لباس یا یه تخم مرغ آب پز یا یه فکس یا یه کلاه یا یه سایه یا یه گل یا یه گربه ی خیس و خپل یا یه بوسه یا یه آینه یا یه توالت یا یه تف آبدار یا یه کنترل از راه دور یا یه مودم سوخته یا یه گوز خوشبو یا یه بچه که امیدی از آینده ام باشه
.
فکر کنم بیشتر دنبال یه سیفون باشم
حالا رفیق یونگی من، بشین منو بنویس
در رشته ی ما وکیلی موفق است که با استفاده از قانون، عدالت را از خودش و موکلش بتواند دور کند
-
با الهام از دیلبرت
ریدم به هر چی که رید به زندگیم
هیچ علاقه ای واسه ارشد ندارم
کار بیهوده ایست
احتمالا تا وسطاش می خونم و بعد جرات ام رو جمع می کنم و تصمیم واقعیم رو می گیرم و می کشم کنار

Thursday, April 08, 2010

انا لله و انا الیه راجعون

انقدر سرم شلوغ بود که نرسیدم بیام رو اینترنت این هفته
و چقدر خوشحالم
و چقدر خوشحالم که نیومدم
خدایا ممنون
اگر میامدم از غم منفجر می شدم
یکی از دوستانم دچار گاز گرفتگی شده و دوست خواهرش از رو فیس بوک به ما خبر داده و خوشبختانه من میل ام رو چک نکردم و خبر بسیار نا گوار رو تو چند خط از فیس بوک نخوندم
سپیده جهانی مقدم به همراه مادر و برادر 18 ساله اش در منزلشان، شب سیزده به در، در منزلشان در تهران دچار گاز گرفتگی شدند و به رحمت ایزدی پیوستند
بیچاره ضحی و منصور که دوستای نزدیکش بودن و از فیس بوک فهمیدند و به بقیه خبر دادند
از شنبه با اخطار غیبت منصور تو دانشکده به دنبال سپیده گشتم و کسی ازش خبر نداشت، با گوشی و منزلشان تماس گرفتم ولی کسی جواب نمی داد
همه فکر کردیم که گرفتنش و به زودی از او خبری خواهد رسید
ولی منصور از اول می دونست که اتفاقی افتاده چون سپیده هیچ وقت غیبش نمی زد
به من لیلا زنگ زد
هر کس جز لیلا بهم خبر می داد عصبی می شدم ولی وجود لیلا باعث شد آروم بمونم و بپذیرم
خیلی بد بود
دو شنبه عصر همه به هم خبر دادند و فرداش همه تو دانشکده جمع شدیم و عزا گرفتیم
به خودم به دوستام به کل دانشکده و اساتید نازنینی که بخاطر سپیده گریه کردند و آنقدر ناراحت شدند که با اینکه خیلی با سپیده بودند نتوانستند در مراسم یادبودی که برگزار کردیم صحبت کنند تسلیت می گویم
سپیده یکی از بهترین های دانشکده بود و یک نشریه داشت و جلسات ثابت هفتگی در مورد حقوق زنان برگزار می کرد
جامعه ی حقوق فرد بسیار قوی و هدف مند و آینده داری را از دست داد
به افتخار سپیده نام کمیسیون برابری را که در جهت حقوق زنان و برابری فعالیت می کرد را به کمیسیون سپیده ی برابری تغییر دادیم
به همه تسلیت می گویم
کاش با بی احتیاطی جان های عزیز خود را به خطر نیندازیم
برای همه آرزوی سلامتی و زندگی با سعادتی را می کنم

Friday, April 02, 2010

AAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAH

Wednesday, March 31, 2010

یه خانومی تو کتابخونه ی وزارت خارجه اومد باهام دوست شد
اسمش الهام هست و داره برای امتحان دکتری می خونه
فوق خصوصی داره و رتبه ی کانونش شده 24
دوست خیلی خوبیه، باهاش بهم خوش می گذره
خوب درس می خونیم و سوالایی که پیش می آد رو ازش می پرسم
کاش دانشگاه شروع نشه
آقا من مرد درس و مدرسه نیستم
ولم کنید
جون ننه تون
من همه ی عمرم خودم درس خوندم این دفعه هم خواهشا بکشید بیرون از ما
این روزا دارم درس می خونم
نه چون بهشون امیدوارم بلکه چون کار دیگه ای ندارم
راست بری
چپ بری
زندگی همش کشکه
حالا هی بدو

Sunday, March 28, 2010

:*

یه آدم خوب
یه پیشنهاد خوب داد
و همه ی مشکلات و نگرانی ها رو حل کرد
یه تولد جدید
یه شروع پاک و تازه از اول
امیدوارم که جواب بده و فرصت خوبی باشه براش واز اون استفاده کنه
خودت و تواناییات رو نشون بده
لطفا
لطفا
لطفا
الان بیشتر از هر وقت دیگه ای بهت امیدوارم
نا امیدم نکن

Saturday, March 27, 2010

در و باز نکن

در و باز نکن
نمی خوام ببینی چه شکلی ام
بدونه تو
برای اولین بار زنجان را سبز دیدم
بهترین مسافرت این مدت بود و بهم خوش گذشت
خیلی لازم بود
سر حال شدم و حسابی گشتیم و خوردیم و خندیدیم و فراموش کردیم
-
بزرگ شدن رو دوست دارم
پرسه های بیخیالی، نیمکت های خماری
هیشکی مثه من نازتو نخواهد کشید و اندازه ی من لذت نخواهد برد ازین کار
-
کاش حرفی و دلیلی واسه گفتن و دیدن داشتیم تا بار دیگه کنارت می نشستم و می دیدمت و می بوسیدمت و می بوییدمت و غرق می شدم

Tuesday, March 23, 2010

عاشق عیدی گرفتنم و امسال ظاهرا وضع به کام ماست
احتمالا چون سال پیش هیچ جا نرفتم، امسال دارن تحویلم می گیرند
البته سالی که از سوییس برگشته بودم چک پول بهم می دادن ولی امسال همه اش زیر 50 بوده فعلا
ولی اوضاع داغه
همشونم واسم دعا می کنن که وکیل شم و کارم بگیره و حق الوکاله های بالای 60 میلیونی بگیرم
احتمالا نگران این هستند که مایه داری و تریپ خانواده ادامه داشته باشه
بالاخره ما با دعای همین فک و فامیلمونه که میزون موندیم و سر حالیم-
یا حق

Monday, March 22, 2010

از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

باید دور خود آدمایی رو داشت که حرف رو بفهمند و متوجه باشند که هر کلمه به چه معناست و چه باری دارد. آدم هایی که فرهنگ دارند و بلد هستند یک مکالمه ی سالم داشته باشند و منظور خودشان را برسانند بدون اینکه توهین کنند، کسی که به استفاده ی به جا و مناسب از کلمات نگوید بازی با کلمات و توهین به شعور انسان. کسایی باشند که وقتی باهاشون صحبت می کنید جوری نگاهتان نکنند انگار که فارسی زبان نیستند و صدایت رو نمی شنوند و تو هم احساس نکنی که داری با بند کفش هایت صحبت می کنی، کسی که وقتی ازشون عذر خواهی می کنی و نگرانیت رو بابت اتفاقی که افتاده نشان می دهی و ازشون می خواهی که درک کنند که اینها تقصیر تو نبوده و به تو هم همانقدر ضربه خورده بدون اینکه خوب فکر کنند و صادق باشند بر نگردند بگویند که ناراحت نیستند و برایشان مهم نیست و احتمال می دهند که تصمیم درست گرفته شده باشد و نگویند که قضیه اونقدرها هم حاد نبوده در حالی که بوده، باید کسی باشد که حد اقل خودش را بشناسد! کسی که فرق دوست و دشمن رو بداند! ترجیحا کسی باشد که برای هر اتفاق زندگیش دنبال یک مقصر نگردد و متوجه مشکلات به وجود آمده بشود و قدرت سازگاری با شرایط جدید را داشته باشد! در هر اتفاقی درسی برای آموختن هست! هر آدمی هر چه قدر عزیز می تواند بابت یک کلمه و تنها یک کلمه مثل اشک از چشم آدم بیفتد و فراموش بشود! نه تنها واست مثل بقیه بشه بلکه ارزش اش از بقیه آدم ها هم برات کمتر بشه! کسی که با سانسور حرف ها و بیرون آوردن تنها جملات مورد نظر خودش سناریو را تغییر ندهد هم تجویز می شود! به امید روز های بهتر!
ما تقریبا همه ی سفره ی هفت سینمون رو خوردیم جز سبزه ها که واسه 13 به در "مجبوریم" نگهشون داریم
Don't lie or rely to friends